خبر خاصی نیست

انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار ؛
فرقی نمی کند ..
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و اشاره‌ی هیچ انگشتی
به عمق فاجعه پی نخواهد برد.. !


هوا سرده .. خیلیی سرد ، البته هواشناسی و دماسنج‌هایشان این را نمیگویند!

بلکه این قلب و سلولهایش است که از سرما دارند یخ میزنند ..

شاید هم خیلی وقت است یخ بسته‌اند و من تازه دارم از حالشان خبر میگیرم !

بله! مدتی‌ست تا میتوانم از خبر گرفتن ازش دوری میکنم .. چون میدانم ؛ خبر خاصی نیست ..

_خبر خاصی نیست جز :

کمی دل مردگی ..

جز یک زمستان سرما ..

جز .. یک بغل تنهایی !

بر خاصی نیست ، حتی کمی دلتنگی !

حتی یک لحظه انتظار !

حتی روزنه‌ای !

تو بگو ... یه کوچولو گرما !

ولی نه!

_هیچیِ هیچی !




پ.ن : ناگهانی !

پ.ن۲: دو ساعته بیدار شدم ولی همچنان زیر پتوام و هیچ انگیزه‌ای برای شروع روز نمیبینم ..


پ.ن۳: چرا انقد سردمه :)




۱۴۰۳ ، ۱۰ ، ۲۷

ساعت۹:۰۴ پنجشنبه ..