وضع بی‌مثال شیراز

روزی که به خوابگاه دانشگاه شیراز رسیدم، در هجوم آن حس غریب ناشی از جابجایی به محیط جدید، «ایمان» به کمک آمد؛ سال‌بالایی دانشگاه یزد که بعد ۴ سال زندگی دور از خانه، در مقابل حمله‌ی هر حس ناشناخته‌ای ایمن بود. روی میز کنار پنجره‌ی اتاق خوابگاه نشستیم؛ همان جایی که پهنه‌ی شیراز را زیر پایت می‌بینی. صبح که پدرم برای انتقال وسایل تا اتاق بدرقه‌ام کرد، با دیدن این پنجره گفت: «دیدن همین یه منظره، به همه‌ی سختی زندگی خوابگاهی میارزه». ایمان سیگارش را درآورد و به من هم تعارف زد: «هنوز سیگار نمیکشی؟». تعارفش را رد کردم. به خنده گفت: «خوبه. ما رو که یزد سیگاری کرد. ولی خیالت راحت، شیراز قرار نیست کسی رو سیگاری کنه». پکی به سیگارش زد و با همان دستی که سیگار را لای انگشتانش نگه داشته بود، به نقاط مختلف شیراز اشاره کرد و توضیح داد: «اون باغ پایین دانشگاه رو می‌بینی؟ اون باغ ارمه. با کارت دانشجویی هم بازدیدش رایگانه. هر وقت دلت گرفت با دوتا بچه‌ها برو اونجا، حل میشه. اون یکی باغ رو می‌بینی؟ اون جهان‌نماس. خط ۷۳ رو سوار شو، میرسی اونجا. حواست باشه قبل غروب اونجا باشی. چون دم غروب، باید بزنی بیرون و چند متر اونورتر بری حافظیه. حافظیه رو فقط دم غروب برو. ترکیب حافظ و شاملو و شجریان، موقع غروب یه چیز دیگه‌س. ولی ارتباط زمانی بین باغ دلگشا و سعدیه معکوسه. دم غروب برو باغ دلشگا؛ بعدش همون خیابون رو قدم بزن برو بالا تا سعدیه. وقتی از سعدیه اومدی بیرون، چهارتا مغازه پایین‌ترش یه آشی هست. هوا که سرد باشه، اون آش واسه‌ تو کار سیگار رو میکنه. سر حال میشی».

اتاق 1033 خوابگاه شهید مفتح دانشگاه شیراز
اتاق 1033 خوابگاه شهید مفتح دانشگاه شیراز

نمی‌دانم کی و چطور اینقدر دقیق احوالات مکانی این شهر را شناخته بود. یک دستور کار مکانی و زمانی برای گذران زندگی دانشجویی ساخته بود که تصورم از شیراز را بازنمایی می‌کرد. همان تصور از شیراز و شیرازی که در ذهن همه‌ی ما با حال خوش و خوشگذرانی تداعی می‌شود. نشانه‌اش هم ویدیوهای پربازدید فضای مجازی که رقابت تنگاتنگی بین میدان شهرداری رشت و خیابان ارم شیراز در شادی و خوشی جمعی را به نمایش می‌گذارد.

من این شانس را داشتم که به‌واسطه‌ی اشتغال به کار، بیشتر از ایمان در شیراز بمانم و علاوه بر زندگی دانشجویی، به عنوان یک شهرساز و نیمچه‌شهروند هم این شهر را تجربه کنم. جاذبه‌های خاص گردشگری، بخش کوچک‌تری از الگوی تفرجی شیرازی‌ها را شکل می‌دهد؛ در عوض، فضاهای شهری نقش اصلی را در گذران اوقات آن‌ها ایفا می‌کنند؛ به ویژه «خیابان». می‌توان «خیابان» را به عنوان اصلی‌ترین فضای شهری شیراز دانست. اگر در شهرهای دیگر، با کاهش نقش اجتماعی و افزایش نقش ترافیکی خیابان در پی تبدیل‌شدن آن‌ها به بلوار و بزرگراه، جای انسان به خودرو داده شد؛ اما شیرازی‌ها به اتکای همان حال خوش ثبت‌شده در تصور ذهنی عموم، آخر هفته‌ها در چمن میان بلوارها پیک‌نیک کردند و «بلوارنشینی» را رواج دادند. هر چند در آخر خودروها توانستند زور خود را حاکم کنند و دیگر خبری از بلوارنشینی به آن شکل نیست، اما همچنان شهروندها به گونه‌های مختلف در خیابان‌ها حضور دارند. هنوز پارک خطی بلوار چمران محل تفرج خانواده‌هاست، تینیجرها خیابان عفیف‌آباد را برای یافتن دوستان هم‌سلیقه‌ی خود انتخاب می‌کنند، در بلوار نیایش می‌توان تفرج غذامحور داشت و همچنان خیابان ارم موقعیت مناسبی برای قرارهای عاشقانه است.

حیات خیابان‌های شیراز آنقدر پررنگ است که می‌توان از آن به عنوان جاذبه‌ی گردشگری استفاده کرد. یعنی همان قدر که زیارت حافظ و سعدی برای گردشگرها جالب است، تجربه‌ی احوالات شهروندها در حیات خیابان‌ها هم جالب است. شاید بتوان اوج این جاذبه‌ی گردشگری را در عبور از بزرگراه کوهسار درک کرد. یک بزرگراه تازه‌تأسیس و در حال تکمیل در ارتفاعات شمالی شهر را تصور کنید که هیچ کاربری یا فضای سبزی در امتداد آن نیست؛ هنوز روشنایی آن نصب نشده و پیاده‌رو آن سیمانی است. اما هر چند متر، گروهی را می‌بینید که روی همان سیمان‌های ناهموار زیراندازی انداخته و در تاریکی به آتش قلیانشان فوت می‌کنند. تماشای این تصویر بار دیگر برند خوشی و خوشگذرانی شیرازی‌ها را در ذهن شما بازنمایی می‌کند.

همه‌ی ما که شیراز را دیده‌ایم هنوز با حضرت حافظ هم‌عقیده‌ایم که «خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش»؛ اما اگر حضرت حافظ بی‌مثالی وضع شیراز را در کیفیت محیطی خاص فضاهایی چون رکن‌آباد و جعفرآباد و مصلا می‌دیده، احتمالاً امروز گردشگرها چنین کیفیت محیطی منحصربه‌فردی در شیراز نمی‌بینند؛ آن پیاده‌رو سیمانی و بدون نور به وفور در دیگر شهرها دیده می‌شود؛ ولی هنوز افرادی که از شهرهای با کیفیت محیطی بالاتر هم به شیراز می‌آیند، از حال و وضع بی‌مثال شیراز یاد می‌کنند. پس آن وضع بی‌مثال، در شرایط کنونی بیش از آن که ناظر بر کیفیت‌های محیطی شهر باشد، به حال متفاوت این شهر برمی‌گردد که به نظر من، همان تصور ذهنی مخاطب از حال خوش شیرازی‌ها است؛ که در طریقت ایشان کافریست رنجیدن.

اگر بخواهم در کنار تمام نمادهای موجود شیراز (از شاهچراغ به عنوان نماد بسیار تبلیغ‌شده تا حافظ و سعدی و بهار نارنج و اردیبهشت و حتی تخت جمشید که چندان ارتباطی با شیراز ندارد) یک نماد جامع‌تری برای شیراز معرفی کنم، «مردمان شیراز» است. همانگونه که وقتی از بوشهر و به طور کلی شهرهای جنوبی کشور صحبت می‌کنیم، «مردمانش» پیش از «دریای جنوب» به خاطرمان می‌آیند.

پس «شیراز» بودن شیراز با فرصت حضور «شیرازی‌ها» در عرصه‌ی شهر معنا پیدا می‌کند و کالبد یادمانی از حافظ و سعدی به تنهایی توان معرفی شیراز را ندارد. با این نگاه، باید یکی از راهبردهای برنامه‌ریزی شهر شیراز پیگیری همین نماد باشد. خلق فضاهایی که فرصت حضور شیرازی‌ها و بروز حال خوش ایشان را فراهم کند، هم‌زمان برای شهر و شهروند و گردشگر غنیمت است. شهروند از یافتن سهم از شهر برای حضور به ذوق می‌آید، شهر از حضور شهروند معنا می‌یابد و گردشگر با تجربه‌ی اتمسفری که با شهروندان شیرازی حیات یافته، به مقصود خود از سفر به شیراز می‌رسد. رد پای این تجربه را می‌توان در احیاء مجموعه تاریخی زند جست. در کنار بازدید از ارگ و حمام و مسجد و آب‌انبار و بازار وکیل، دقایقی نشستن در سرای مشیر و درک حضور بازاری‌ها و شهروندها از ملزومات گردشگری شیراز است. لذت از شکوه و سادگی مسجد وکیل زمانی به کمال می‌رسد که پس از بازدید، دقایقی در جلوخان مسجد، حیات آن فضا و شهر را درک کنی که احتمالاً با اجرای یک گروه موسیقی خیابانی همراه است. اما آنچه اکنون در بافت تاریخی شیراز رقم می‌خورد، نه‌تنها خلق فضا نیست که با تخریب و تبدیل فضاها به پهنه‌های اقتصادی –به بهانه‌ی توسعه حرم- مرگ حیات رقم می‌خورد. قدم‌زدن در چنین محیطی، قدم‌زدن در ناکجا است. حتی نمی‌توان گفت که با محدوده‌ای فرسوده و ناکارآمد از شیراز مواجه هستیم؛ کمااینکه وقتی در محدوده‌ی ناکارآمدی چون محله پودنک قدم می‌زنید، می‌دانید که در پهنه‌ای از شیراز حضور دارید. چون علیرغم کیفیت پایین کالبدی فضا، به‌واسطه‌ی بازی کودکان در کوچه، دور هم نشستن زنان سالخورده و به گوش‌رسیدن لهجه‌ی شیرین شیرازی از میان تعاملات روزانه، بودن در شیراز را درک می‌کنید.

خلاصه آنکه برای «شیراز» ماندن شیراز، باید در همه‌ی نظام‌های شهرسازی آن، هم نظام‌هایی که بیشتر با رشد زیرساخت‌ها شناخته می‌شوند مانند توسعه‌ی شبکه‌ی معابر، تا دیگر نظام‌های شهری چون سیما و منظر، فضای سبز و...، به نماد شیراز یعنی احوالات مردمانش توجه شود.

به ذکر و فکر و عبادت به روح شیخ کبیر/به حق روزبهان و به حق پنج نماز

که گوش دار تو این شهر نیکمردان را/ز دست ظالم بد دین و کافر غماز