خاطرات یک گِیشا

برای بار دوم است که این کتاب را میخوانم. اولین بار شاید ۱۲سال پیش خوانده بودمش که چیز خاصی از این کتاب یادم نمانده است. کار جالبی ست مطالعه ی دوباره ی یک کتاب در دو زمان متفاوت. باعث میشود انسان نگاهی به تغییرات افکار و ارزشها و همینطور زاویه ی دیدش در دو زمان مختلف بیاندازد.

در حین مطالعه متوجه شدم که کتاب همان کتاب است. اما، من آن آدم سالها پیش نیستم.

بگذریم...

درباره ی کتاب:

نویسنده برای نوشتن 《خاطرات یک گیشا》از مصاحبه با یک گیشای واقعی بنام مینکو ایواسا استفاده کرده است.

لازم به ذکر است که این رمان از نظر فضا، جزئیات و فرهنگ، خیلی واقع گرایانه است. اما شخصیت اصلی (سایوری) و اتفاقاتش، تخیلی و ساخته ی ذهن نویسنده است.

بهتر است در ابتدا با معنی واژه ی گیشا آشنا شویم.

کلمه ی گیشا(Geisha) در ژاپنی از دو لغت ساخته شده است.

•Gei به معنی هنر

•sha به معنای شخص یا انسان است.

پس 《گیشا 》یعنی《 زنِ هنرمند》.

گیشاها زن هایی هستند که آموزش میبینند تا در مهمانی ها و مراسم سنتی ژاپن، با هنر، ادب و گفت و گو، فضا را زیبا و دلنشین کنند‌.
یک گیشا باید موسیقی سنتی (مثل شامیسِن) بنوازد.
اشعار قدیمی را بلد باشد.
رقص های سنتی و حرکات ظریف بدن را تمرین کند.
در گفت و گو و ادب بی نقص باشد.
لباس کیمینو بر تن داشته باشد.
آرایش و رفتار کاملا سنتی داشته باشد.
در گذشته از آنجایی که بسیاری از مردم دنیا با معنی واقعی گیشا آشنا نبودند آنها را با روسپی ها اشتباه میگرفتند‌.
اما در فرهنگ ژاپن، گیشا نماد ظرافت فرهنگی و وقار زنانه است.
و اما داستان کتاب...
دختری بنام سایوری در کودکی توسط پدر فروخته میشود و به خانه ایی فرستاده میشود تا از همان کودکی برای گیشا شدن آموزش ببیند. در طول داستان از مشقت ها و فراز و نشیب هایی که سایوری برای گیشا شدن تجربه میکند گفته میشود.
این کتاب از آن دست کتابهایی است که مخاطب را وادار به ادامه ی مطالعه و زمین نگذاشتن آن میکند. داستان بسیار پر کشش است. از نظر من گیشاها در زندان زرینی زندگی میکردند و متوجه در بند بودن خودشان نبودند چون از کودکی طوری تربیت شده اند که دنیای بسته ایی که در آن بودند را عادی و زیبا میدیدند. دنیای گیشاها آنها را تبدیل به ظاهری زیبا و جذاب کرده در حالی که درونشان تهی ست. آنها فقط در حال نقش بازی کردن بودند. اینطور به نظر میرسد که با واژه ایی بنام "انتخاب " هرگز آشنا نمیشوند. در تمام طول گیشا بودنشان ابزار مردان صاحب قدرت یا ثروتمندان بودند.

یکی از تکان دهنده ترین بخش های کتاب 《خاطرات یک گیشا》شب زفاف سایوری است.
این صحنه نوعی نماد بلوغ، توانایی و فروش جذابیت وی به مردان قدرتمند است.
این شب به مردی تعلق میگیرد که بالاترین پیشنهاد را داده باشد. سایوری عملا ابزاری ست برای معامله.
یک گیشا کنترلی برای در دست گرفتن سرنوشتش ندارد.
او به گونه ایی تربیت شده است که فقط و فقط مطیع باشد.
نتیجه گیری:
گیشاها میرقصیدند، میخندیدند، خوش میگذراندند، مشهور میشدند، ثروت زیادی به دست می آوردند، لبخند میزدند، در حالی که زندگیشان در دست دیگران بود.
و در آخر پشت این فرهنگ ظریف چقد بردگی و خرید و فروش روح و جسم زن ها پنهان است.
پنج شنبه۲۲ آبان ۱۴۰۴