کتاب سنگدل

امتیاز: 4 از 5

چرا این کتاب؟ پست مرجع

خلاصه:
ملکه سرزمین دل ها، قبل از اینکه ملکه ی سرزمین دل ها باشد، دختر خوش قلبی بود...
پادشاه سرزمین دل ها به کاترین علاقه داره اما اون یه شیرینی پز با استعداده و تمام چیزی که می خواد، اینه که به همراه بهترین دوستش یه شیرینی پزی باز کنه. اما طبق عقیده ی مادرش، حتی فکر کردن به چنین هدفی، برای دختر جوانی که ممکنه ملکه ی بعدی باشه، قابل قبول نیست.
جست وارد می شود!
همه چیز بعد از ملاقات کاترین با جست، در شرف تغییره. جست، دلقک مرموز و عجیب دربار که از قضا خیلی هم خوش تیپ و خوش قیافه ست.
برای اولین بار در طول زندگی اش، کاترین احساس می کنه که عشقی حقیقی در قلبش به وجود اومده. درحالی که داره کم کم عاشق جست می شه، نمی تونه هیچ جوره آینده ای رو برای خودشون تصور کنه.
یه اشرافزاده و دلقک؟ پس باید با پیشنهاد ازدواج پادشاه چیکار کنه؟ اما والدینش هرگز با سرنوشتی که طبق علایق خود کاترین باشه کنار نمیان...
کاترین مصممه که خودش زمام سرنوشتش رو به دست بگیره. اما در این مسیر پرخطر و آکنده از جادو و جنون و هیولاها، دست تقدیر چیز دیگه ای رو براش رقم زده.


اقتباسی ازاد از کتاب های آلیس در سرزمین عجایب با پیرنگ عاشقانه که حول محور شخصیت ملکه ی سرزمین دل ها می چرخه؛ شخصیتی که توی داستان اصلی، خیلی هامون اصلا نتونستیم درکش کنیم و حتی ازش متنفر شدیم.

داستانی در مورد یک شرور. و با مفهوم کلی "شرورها متولد نمی شوند بلکه ساخته می شوند"


البته تصمیم گیری برام خیلی سخت بود؛ امتیاز پایین بدم در عوض رای اعدام بهش ندم یا امتیاز بالا بدم و اعدامش کنم؟ در اخر دومی رو انتخاب کردم

کلا 453 صفحه ست. 50 صفحه ی اول اینجوری بودم که ایول بالاخره همون کتابی که قراره امتیاز کامل بهش بدم رو پیدا کردم! اما تا صفحه ی 200، ماجرا کاملا کلاسیک شد؛ یه کتاب کلاسیک-فانتزی. احتمالا در جریان هستین که آثار کلاسیک چطور هستن؟ کسل کننده با ماجراهایی جالب اما فاقد هیجان. از این رو با سایه های میان ما همزادپنداری زیادی حس کردم و به این نتیجه رسیدم که بهش 3 امتیاز بدم:/

البته این رو بگم که این مسئله، باعث کم شدن ارزش خوندن اون قسمت ها نمیشه؛ مگه نمیشه از اثار کلاسیک لذت برد؟ فقط اینطوری نیست که بخواید یه تیکه بخونید تا سریع تر تمومش کنید و کشش زیادی واقعا وجود نداره

به نظرم اتفاقا برای طرفداران آلیس در سرزمین عجایب حتی دوست داشتنی هم خواهد بود. حقیقتش توی این 200 ص، پرداخت بیشتر شخصیت های آشنا و گریزهای پیوسته به داستان اصلی قند توی دلم آب میکرد به طوری که ارزو میکردم کاش این کتاب اسپین آفی بود که خود نویسنده ی اصلی اون رو نوشته:(

نتیجه ای که از این قضیه می گیرم اینه که خوندن این کتاب برای کسانی که آلیس رو دوست نداشتن یا آثارش رو نخوندن و ندیدن لطفی نداره.


در مجموع کتاب قشنگ و خلاقانه ای بود؛ فانتزیش هم مثل آلیس، بامزه و عجیب و غریب. هرچند همینطور که گفتم یه جاهایی خیلی ناامید میشدم ازش اما یه دفعه چند صفحه بعد دوباره به هیجان می اومدم. یعنی نمیشه گفت کاملا جذاب بود یا کاملا کسل کننده. ولی میدونم به هرحال دوستش داشتم و قلبم بخاطرش ترک برداشت.

طبق معمول خیلی جا داشت که روی شخصیت مرد بیشتر کار بشه. هرچند جست شخصیت قشنگی بود واقعا🥺 ولی بازم دلم میخواست صحنه ها و ویژگی های بیشتری ازش ببینم.

و کاترین... عامل اصلی که چرا میگم کتاب به شدت رومخ بود و اعصابم رو خرد و خاکشیر کرد!

برخلاف اینکه همه میگفتن کاترین شجاعه، من میگم کاترین فقط یه دختر احمق، بزدل و بی اراده بود که توی پر قو بزرگ شده بود. مرز بین حماقت و شجاعت فقط یه تار موعه!

کاترین هیچ وقت در مقابل پادشاه و والدینش روی خواسته هاش پافشاری نکرد و هیچ وقت نارضایتیش رو نشون نداد وقتی هم بالاخره این کار رو کرد، با حماقت هاش همه رو به باد داد! همش نگران ناراحتی و خشم این افراد بود درحالی که هیچ کدوم از اونها انقدرها هم ظالم نبودن و کاترین با یه نه قاطع میتونست همه ی قائله ها رو ختم به خیر کنه! اما مسئله اینه که نه جربزه ش رو داشت نه تکلیفش با خودش مشخص بود. کاترین لیاقت عشق جست رو نداشت...

میتونست خیلی کارها انجام بده که خیلی از اتفاقات رخ نده. گویا همش توی موقعیت هایی قرار میگرفت که ناچار بود اما وقتی همچین موقعیتی توصیف میشه، شرایط نباید یه جوری باشه که به راحتی یه راه حل پیش پا افتاده به ذهن خواننده برسه مثل داشتن اراده و قدرت نه گفتن! که این خودش ضعف داستان پردازیه. من از هیچ ماجرایی بیچارگی محض کاترین رو حس نمیکردم

با اینحال نمیشه کاترین رو کاملا ضعف شخصیت پردازی در نظر گرفت. به هرحال چنین ملکه ای با چنین خشم لجام گسیخته ای، نمیتونه تنها حاصل بلاهایی باشه که دیگران سرش اوردن. بلایی که ادم خودش سر خودش میاره از همه بدتره:)

به علاوه پایان داستانه که ایده ی شروع داستانه پس نمیشد چیزی غیر از این انتظار داشت.

اگه در صفحات اخر به این موضوع اقرار نمیشد قطعا به همون 3 امتیاز اکتفا میکردم اما پلات توییست قابل قبولی داشت و ناگهان می بینیم که همه مقصرن. همه مقصرن به خاطر اون دردی که تحمل میکنن و دردی که به خواننده منتقل شده...


رای گیری از الان تا موقعی که رای ها به حد نصاب برسه شروع میشه. آیا باید این کتاب رو اعدام کنیم یا بهش نشان میتی کومان اعطا کنیم؟😼