امتحانش کن:)

از همون قدیم ندیما هروقت یه کتاب دستم میوفتاد، چشمامو می‌بستم و نیت کرده و نکرده از وسط کتاب یه صفحه باز میکردم ببینم چقدر به حال اون روزم نزدیکه یا قراره چی بشه!

آخرین امتحانی که کرده بودم برمیگرده به شهریور، وسط یه کتاب فروشی بزرگ قصد کردم با کتاب مثل خون در رگ‌های من از شاملوی عزیز امتحان کنم! اونموقع هم عجیب چسبید!

تا اینکه دیدم تو ویرگول همه دارن امتحانش می‌کنن و خب دوباره دست تقدیر منو کشون کشون اورد که با کتاب ساده از سیدتقی سیدی امتحانش کنم. چشمامو بستم و به کتاب گفتم: با من بگو حکایت حالم را...

اما دل کم طاقتم را دوست دارم:)
اما دل کم طاقتم را دوست دارم:)


به نظرم جدا از اینکه این شعر بخواد حال و هوای من رو تو این روز‌ها نشون بده، بیشتر میخواد منو راهنمایی کنه. این مدت بخاطر سردرگمی‌های زیادی که دارم، بیشتر خودم رو سرزنش میکنم. حتی این شعر هم میخواد به من بگه که بیشتر خودم رو و این حس و حالم رو دوست داشته باشم:)