تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
او به وقت دلتنگی می میرد!!!
به محبوب شهر آشوبم بگویید دنبالم نگردد دیگر!
بگویید اگر خسته از دوره گردیهای شبانه و به هنگام کامیابیها و همبستری با سیگار و ویسکی و دل آشوبه، هوس خنده هایم به سرش زد...
سراغم را از باران و آتش و شاتوتهای سربه زیر خیابان اردیبهشت بگیرد!
رد قدمهای مرددم را بگیرد و برسد به دامنه های سبلان.کمی که سرش سبک شد...الکل که به مغز استخوانش رسید تا بابونه های حیران اوج بگیرد و مرا تنفس کند!
طنین آوازهایم را به گوش گیرد و سیگار مارلبرویش را کام به کام دود کند و برسد به شبهای ارسباران و بشنود مرا در گام به گام صدای بهبوداف!
بگویید برایم شعر بسراید به وقت لا ابالی گریهای مستانه اش و برساند به دست آسمان؛باران که بگیرد
شعری از دلتنگی های از سر عادت بر سرم ببارد!
نه اصلا به دلداده ی نازک دلم چیزی نگویید!
میشناسمش! او به وقت دلتنگی اش می میرد !
دلتنگش دیدید اگر؛ به خاک که نه به آب بسپاریدش.من پای ارس منتظرش هستم!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسارت
مطلبی دیگر از این انتشارات
قصهها، انتها ندارند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بگو. منتظرم.