تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
اینبار تو مخاطب خاصم هستی!!!
راستش را بخواهی فکر نمی کردم یک روز بنشینم گوشه ی این خانه ی بهت زده و برای نبودنت مرثیه سرایی کنم!
درست تمام آن روزهایی که میخندیدی و می رقصیدی و
مینواختی و میخواندی داغ بودم...داغ از هرم نفسهای الکلی ات...مست از خنده های ارغوانی ات و گمراه باورهای عاشقانه ام!
دقیقا تمام لحظه هایی که برایم لورکا میخواندی ...
گام به گام دستگاه همایون را با صدای ناکوکت برایم گز میکردی...
وقتی برایت نان و نمک عزیز نسین را میخواندم و تو نبات فنجانم را برایم آب میکردی...
روزی که تمام جاده ی مه آلود کندوان را تا سر حد جنون میخنداندی ام...
شبهایی که با تمام لاکهایم رنگین کمان ده رنگ روی ناخنهایم میساختی...
عصرهایی که مریم میکاشتی در پیچ و خم موهایم...
ظهرهایی که پاورچین می آمدی خانه تا تکه نشود رویاهای باکره ام!
تمام این لحظه ها ...همه ی این ساعتها...زیر و بم این تیک تاک دقیقه شمارها،شده بود ارث پدری ام!!!
تمام تو شده بود پشت قباله ی چشمهایم!!!
از خدا پنهان نیست...از تو چه پنهان دلبر جان!!!
خیال نمیکردم یک روز تو نباشی و من صدایت کنم و نگویی جانم!!!
دلبر جااااان؟!!!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
این کجا و آن کجا...
مطلبی دیگر از این انتشارات
صبح پاییزی دلپذیر نبود
مطلبی دیگر از این انتشارات
پسورد چجوری زندگی منو تغییر داد؟