پرت و پلا
تجربه سفر من به اروپا
همهمون خیلی چیزها راجع به مزایای سفر شنیدیم. از دیدن نادیدهها بگیر تا شناختن آدمها. باید بگم اکثر حرفها یا توصیههایی که در مورد سفر میزنند و میکنند درسته. مخصوصاً همین ضرب المثل معروف که میگه آدمها رو باید تو سفر شناخت. حالا اینجا من نمیخوام دربارهی مزایا و معایب سفر بگم. بیشتر میخوام دربارهی چیزهای جالبی که در سفرم به اروپا دیدم بنویسم. به این نکته هم اشاره کنم که من بیشتر زمانم رو تو شهرهای برلین، فرایبورگ، آمستردام و دن هاخ گذروندم، پس حرفایی که میزنم دربارهی این شهرها صادقتره.
- اولین برخوردم با شهرها حمل و نقل عمومی بوده. با اتوبوس، مترو و ترام به هر جای شهر که بخواید راحت میتونید برید. از اولین جایی که از قطار، اتوبوس یا هواپیما پیاده میشید تا به هتل، هاستل یا هرجایی که میخواید برید میتونید از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنید. تو کشورای پیشرفتهتر مثل آلمان یا هلند خیلی کم پیش میاد که حتی بلیت شمارو چک کنند. ولی در شهری مثل پاریس در دو مرحله از درهای ورودی میگذشتی و موقع خروج هم حتما بلیت میزدی که نکنه یه وقت بدون بلیت وارد شده باشی. در نهایت بسته به فرهنگ هر کشور میزان سختگیری متفاوت بود. من مدت زمان زیادی از سفرم رو برلین و فرایبورگ بودم. در مترو و ترام اصلا پیش نیومد که بلیتم چک بشه. از بلیت که بگذریم اکثر وسایل نقلیه برای معلولین و سالمندان هم قابل استفاده بود. همچنین حیوانات خونگی هم محل مشخصی برای خودشون داشتند. از صحنه های عجیبی که برای اولین بار در عمرم دیدم پسری تنها با ویلچر بود که بعد از پیاده شدن از ترام با همون ویلچر سوار پله برقی شد و رفت. در ضمن اگر سالمند یا ویلچر سوار باشید دکمه هایی هست که با زدن اونها شخصی به کمکتون میاد.
- از موارد جالب دیگه بچهها بودند. بچهها همهجا بودند. کوه، استادیوم، مرکز خرید و هرجای دیگهای که به نظرتون نمیشه بچهها رو برد. رفتاری که با بچهها میشد خیلی متفاوتتر از چیزی بود که من دیده بودم. با بچهها مثل انسانهای بالغ رفتار میکردند. خبری از لحنهای لوس موقع حرف زدن نبود. معاشرت با بچهها شبیه معاشرت با آدمهای بزرگ بود. صحنهای که من دو بار دیدم و برام جالب بود بچههایی بودند که روی زمین دراز کشیده بودند و لباسهاشون رو کثیف میکردند و مادر نگاه میکرد و میخندید. خبری از نکن نرو بشین پاشو نبود. حرف از بچه ها که شد باید بگم که پدرها هم به اندازه مادرها در نگهداری بچه ها نقش داشتند. پدرهای زیادی رو در سطح شهر میدیدی که با بچههاشون به گردش و خرید اومدند. چیزی که ما شاید کم دیده باشیم.
- این نکته بیشتر دربارهی هلنده. دوچرخه در هلند به هر موجود زنده و غیر زندهای اولویت داره. شاید براتون جالب باشه که حدود 30 سال پیش هلند یک کشور کاملا ماشینی بوده و با فراهم کردن زیرساختها به اینجا رسیدند. هلندیها حتی برای بچههای کوچیک روی دوچرخه صندلی نصب میکنند تا راحتتر از دوچرخه استفاده کنند. از قشنگترین صحنههایی که در آمستردام دیدم نشوندن همین بچههای کوچیک جلوی دوچرخه بود که تو هوای سرد با لپهای قرمز خیلی بانمک میشدند.
- قسمت مورد علاقه من استفاده بهینه از نور خورشید در خونه بود. تا جایی که میتونند روشنایی خونه رو از بیرون میگیرند، به خاطر همین موضوع اعتقاد زیادی به استفاده از پردههای کلفت و ضخیم ندارند. قضیه به نور خورشید ختم نمیشه. شبها هم تو خونهها یکی یا نهایتا دو تا لامپ روشن میکنند. من خودم خیلی شنیده بودم این قضیه بخاطر اینه که انرژی در اروپا خیلی گرونه. ولی به نظر براشون حفظ انرژی مهمه تا هزینه.
- و آخرین نکته ای که دوست دارم بگم درباره خرید کردنه. پدیده ای به اسم چونه زدن وجود نداره و از اون مهمتر گرفتن بقیهی پوله. باقیمانده پولتون رو تا قرون یا همون سنت آخر بهتون پس میدن. تقریبا هیچوقت لازم نیست پولتون رو چک کنید. این شرایط بهتون اجازه میده تا با فراغ بال بیشتری خرید کنید و زیاد نگران این نباشید که سرتون کلاه بره.
خلاصه این هم از تجربهی من. مسلماً تفاوتها چه خوب چه بد بیشتر از اینهاست ولی من سعی کردم تفاوتهایی که به نظرم بیشتر از همه جالب بودند بنویسم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خدمت جدید ایگرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
آن روز بارانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی فیلم The Departed