دختر مرده
فریاد زدم
صدای انفجار آمد.
افتادم.
همه جا سفید شد
ناگهان پنجره ای باز شد
ترسیده بودم
گربه ی مرده ام آنجا بود
بزرگ شده بود
زیبا شده بود.
به سمتش رفتم
بقلش کردم و وارد اتاق شدم
اتاق خالی بود ناگهان کسی صدایم کرد
رویم را برگرداندم
چهره اش آشنا بود
_ تو رایا ای؟
از پشت سرش کسی آمد
کسی که برای دو سال آرزوی دیدنش را داشتم.
کسی که دو سال بود مرده بود
_ مادرجون!
مادر بزرگم آنجا بود
ناگهان گرما وجودم را پر کرد
من در امان بودم
دیگر جنگی نبود
دردی نبود
منی نبود.
مانلی
❤❤❤❤❤❤
مطلبی دیگر از این انتشارات
بگذار خاک مزارت سخن بگوید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیگار چیزی که نام تجاری اوست در اصل خنجریست از پشت!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اختلال اضطراب بیماری (خودبیمارانگاری) چیه؟