تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
دختر کشی!!!
بعد از سه سال حبس از زندان بیرون آمده بود و راست راست توی کوچه خیابان قدم میزد و با همه خوش و بش میکرد.اولین بار که دیدمش ترسیدم و هراسان داخل حیاط پناه بردم و در را محکم کوبیدم!
او که آزاد شد دوباره زخم قدیمی سر باز کرده بود و پچ پچ ها و تف و نفرینها و همدردیها و شاید دلسوزی اهالی محل شروع شده بود.
در دنیای کودکانه ی هشت سالگی ام اینکه چرا باید یک پدر دخترش را به خاطر بارداری بکشد گنگ و البته کمی ترسناک و عجیب بود.
خواهرم که باردار شد به مادر جان التماس میکردم که به آقا جان نگوید این راز مخوف را.مادر سردرگم و متحیر به چشمهایم زل میزد و میگفت:خاله کوچولو باور کن اگر آقاجان بفهمد دارد پدربزرگ میشود بال در می اورد!
مگر مادرجان نمی دانست ایوب ترانزیت نه تنها بال درنیاورد بلکه دخترش را کشت چون قرار بود پدربزرگ شود!
بزرگتر که شدم فهمیدم بارداری های خارج از ازدواج و حجاب نادرست و رابطه با جنس مخالف ادله ی کافی و محکم برای کشتن دختران و زنان است!
دفاع از حیثیت پدرانه و برادرانه و نمایش غیرت و مردانگی دلیل خوبی برای زیر پاگذاشتن تمام اصول انسانی و از همه مهمتر پیوندهای عاطفی و خونی و احساسی است!
سالها و شاید ماههای زیادی طول نکشید تا متوجه بشوم که هویت من به عنوان یک دختر فقط در سایه ی مردان خانواده تعریف میشودو لاغیر!
چند روز پیش که آریانا لشکری صرفا به خاطر نافرمانی از پدر و بدحجابی به قتل رسید دوباره زخم قتلهای ناموسی حداقل برای من سر باز کرد!
اما اینبار دیگر برای همه عادی شده بود؛ نه خشمی در درون کسی به جوشش در آمده بود و نه فضای مجازی پر از هشتکها و دفاعیه ها و اعلام انزجارهای موقتی بود!
شاید فرزند کشی جز قوانین نانوشته ی یک جامعه ی اسلامی شده است !
دیشب بیخوابی به سرم زده بود .سوالهای زیادی در ذهنم جولان میداد.
فرزندم خوابیده بود و آرام و امن و با خیال آسوده نفس میکشید.نگاهش کردم و خواستم برای یک ثانیه نسبت به او بیگانه باشم و خالی از احساس!
با خودم گفتم من تا چه حد به عنوان مادر در آینده و حال و انتخابات او حق دخالت دارم!؟تا چه میزان میتوانم او را با باورهای غلط یا درست یا حداقل غلط به ظاهر درست خودم همسو کنم و از اطاعت بی چون و چرای او خشنود باشم؟
اصلا چه کسی این حق را به من داده که دین و اندیشه و باور و سنتهای مورد قبول خودم را به او تحمیل کنم و از رفتارهای ربات گونه ی او قند دلم آب شود؟
مگر نه اینست که او حق انتخاب و تجربه و شکست دارد!؟آیا وظیفه ی والد بودن مرا مجاز به تنبیه و حتی نابودی او ولو برای جلوگیری از تباهی حال و آینده ی او می کند؟
اصلا باورهای دینی و اعتقادی و فرهنگی من تا چه میزان به من مجوز دخالت در شکل گیری شخصیت اورا میدهد؟
خب اگر کمی عمیق تر شویم میبینیم که پدرها و همسرها وبرادرانی که مرتکب قتل ناموسی شده اند قربانی اعتقادات و عرف و شرع و فرهنگ نادرست بوده اند!
حرف حرف می آورد و درد درد!
اما!!!
اما درد فرزند کشی و معظل جبران ناپذیر قتلهای ناموسی !(اگر چه دادن این عنوان به این قتلها شاید بار معنایی مثبت به این عزیز کشی ها را می دهد)آنقدر عمیق است که با یکی دو مقاله و انتقاد و یاداوری درمان نمیشود.
الا ایهاالذینی که برای دو تار موی چند کودک نماز وحشت خواندید بیایید برای مرگ کودکان و زنان بی گناه نماز تاسف بخوانید!
بیایید و برای جلوگیری از این قتلها هم اندیشی کنید.بیایید و کمی بترسید و شرم کنید!!!
انگار تعداد ماشینهای گشت ارشاد با این قتلها رابطه ی مسقیم دارد!!!
خیلی دردآور است که یقین داشته باشی این حرفها و گله گی ها آب در هاون کوبیدن است!!!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
از عاشقانه های شاهانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
او به وقت دلتنگی می میرد!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
من در برخورد با دست کجی!