درد دل که عنوان نمی خواهد!!!

هزار و چند راه نرفته را گز کردم برای نخواستنت!


از خدا پنهان نیست از تو چه پنهان...دلم میخواست یکی بیاید و تو را از چشمم بیاندازد!


بیاید و مانند فیلمها یک مشت عکس و فیلم تحویلم بدهد!


عکسهایی که تو روی معشوق میبوسیدی و خنده هایت را تعارف میکردی برای شکافتن رج های اخمش ...روی پیشانی بلندش!!!


دوست داشتم بوی عطر زنانه بدهی!

میخواستم موی بلوند یک دلبر گمنام روی دوشت بود!


دوست داشتم به وقت بیماری ام...تبهای پاییزه ام ام...دردهای ماهیانه ام تو نباشی و مثل مار گزیده ها به خودم بپیچم و بوسه هایت را مرور کنم!


دلم میخواست یک روز بزنی زیر تمام عاشقانه هایت و با تحکم مردانه ات پا بگذاری روی دست دلم!


کاش حداقل یک دقیقه دیر میکردی پای قرار های کافه دلبر...آن وقت به سرعت برق و باد میرفتم و میچپیدم توی خانه و رد تماس میزدم!


کاش کاری میکردی که با خیال راحت کنار میگذاشتمت!


تو با دست پس میزدی و با پا پیش میکشیدی وقتی برای دوست نداشتنت تقلا میکردم!


حالا کمی بلاهت میخوام و مقداری خشم مردانه ی تو را!


بیا و خواستنت را از سرم بپران!