دانشجوی دکتری فلسفه / دانشآموخته کارشناسی ارشد فلسفه هنر از دانشگاه علامه طباطبایی / نویسنده/مترجم/پژوهشگر/ تهران ۱۳۶۶
در باب اهمیت حفظ زبان مادری !
ازجمله جذابیتهای جوامع انسانی در سرتاسر جهان، رنگارنگیهای فرهنگی است که یکی از بارزترین نمودهایش تفاوتهای زبانی است. زبانِ یک قوم گویی عصارهی تجربیات زیسته و مواجهاتِ لحظه به لحظهی بخشی از جامعهی انسانی طی هزاران هزار سال است که جمع شده و یکجا به شکل جوهرهی فرهنگ ایشان نمود یافته است. این البته فقط در مورد زبانها صادق نیست و میتوان گویشها (لهجهها) را نیز که اخص از زبانها هستند مشمول این تعریف دانست.
برای تنوع زبانی و گویشی در هر جامعه، همچون هر پدیدهی انسانیِ دیگری، فارغ از جذابیتهای ظاهری آن، میتوان وجوه منفی و مثبتی متصور بود.
وجه منفی تنوع فرهنگی و زبانی احتمالاً در حالتِ رادیکالِ آن رخ مینماید و آنهم چیزی نیست مگر تفرقه و عدم اتحاد؛ یعنی تنوعی اینچنینی پتانسیل انشقاق در جامعه را بیشتر خواهد کرد. البته این مسئله لزوماً همواره صادق نیست. «وقتی در باب تنوع قومیتی و زبانی سخن میگوییم نمونه بارز این امر در تجربهی زیستهی همهی ما ایرانیان یافت میشود؛ ایران از دیرباز، مثالی از وحدتی کثیر و کثرتی واحد از اقوام و ادیان و زبانها بوده است. گرچه همهی ما بر اساس آموزههای دینی و اخلاقی تمامقد در برابر تبعیض ایستادهایم، اما قطعاً به تفاوتهای زبانی و فرهنگی لُر و کُرد و فارس و تُرک و عرب و بلوچ و خراسانی و کرمانج و . . . عشق میورزیم و متلذّذ از رنگارنگی فرهنگ ایرانی هستیم که همچون فرشی متکثر اما واحد است!»[1]
عموماً خطایی که حاکمان در برخی جوامع برای در امان ماندن از خطر تفرقهها مرتکب میشوند، تلاش برای یکشکل سازی و از بین بردن تفاوتها است. این کار را با پمپاژ یک فرهنگ و زبان خاص در کشور متبوع خود پیش میبرند؛ این کار علاوه بر اینکه خیانت به بخش یا بخشهایی از میراث معنوی جهان است و آن جامعه را از محاسن چند زبانی ـ که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت ـ محروم میکند، در اکثر مواقع حاصلی نداشته است. نزدیکترین و معاصرترین مثال در این مورد، کشور ترکیه است. در ترکیه قریب 100 سال صحبت و نوشتن کُردی ممنوع بود. اگر مغازهداری در تابلوی مغازهاش یا فردی در نوشتار و نامهنگاریاش از حروف Q , W , X استفاده میکرد، مجازات میشد! اما نتیجهی این رفتارها ایجاد گروهکهای تروریستی و سالها جنگ و درگیری در جنوب ترکیه بود. تا اینکه در اولین دهه از قرن بیست و یکم، دولت ترکیه "گشایشِ کُردی" را اعلام کرد و مجوز تأسیس حزب سیاسی به ایشان صادر نمود و شبکههای تلویزیونی و رادیویی به زبان کُردی شروع به کار کردند و به این ترتیب کمی از آتش جنگ و اختلافات فروکش کرد.
در باب سوءفهم در تشخیص علت تبعیضها و ارتکاب خطا در از میان برداشتن تفاوتها بهجای از بین بردن تبعیضها، یادداشتی با عنوان "نقدی بر برابری و برادری" را در همین وبلاگ مطالعه کنید.
در این نوشتار اما به مناسبت روز جهانی زبان مادری، حتیالامکان و در حد حوصلهی یک متن وبلاگی از وجوه مثبت تنوع زبانی و لزوم حفظ زبانها در جهان خواهیم گفت.
امروزه دیگر همهی ما میدانیم و حتی به طور عینی در خود یا اطرافیان تجربه کردهایم که آموختن و صحبت به دو یا چند زبان ظرفیتهای ذهنی را افزایش میدهد. این مسئله از نظر علمی هم تایید شده که چند زبانی تأثیر مثبتی بر روی هوش انسان دارد.[2] حتی کسانی که به خاطر آشنایی با موسیقی ظرفیت ذهنی خود را افزایش میدهند، از موسیقی از آن جهت که یک زبان است بهره بردهاند. البته تمام افرادی که به چند زبان صحبت میکنند، به یک زبان اصلی و پایه متکی هستند. ثبات و صحت تکلم این افراد به ارتباط ساختاری زبانها و نیز قوت و ریشهمندی زبان پایه ارتباط دارد.
این تأثیر مثبت دو یا چند زبانی بر هوش و تواناییهای شناختی افراد را میتوان به سطح جامعه نیز تسری دارد؛ افراد جامعه در کنار هم مانند خشتهای یک بنا هستند و همانطور که خصوصیات ظاهری خشتها بر ظاهر بنا تأثیر دارند، ظرفیت و کیفیت آنها نیز به شکل یک برآیند، ظرفیت و کیفیت بنا را نمودار میکنند. نتیجتاً هرچه افراد ظرفیت مند، باهوش و دارای تواناییهای شناختی بالا در جامعهای زیست کنند، آن جامعه باهوشتر و بامعرفتتر خواهد بود. در چنین جامعهی رنگارنگی افراد از ظرفیتهای شناختی متفاوتِ یکدیگر که بهواسطهی تفاوتهای زبانی ایجادشده، بهره میبرند و این حاصلِ همزیستیِ چندزبانی است.
اما سؤال اینجاست که آیا شناخت افرادی که زبانشان با هم فرق دارد، با یکدیگر متفاوت است؟ یعنی تفکر یک فرد فارس با اندیشهی یک شخص کُرد فرق دارد؟ اصلاً تفکر چه ارتباطی به زبان دارد؟
پاسخ به این سؤالات مستلزم ورود به مباحث مربوط به فلسفهی زبان است که یقیناً در حوصله این نوشتارِ مقصور نمیگنجد و اینجا تنها به طرح موارد و عناوینی چند بسنده میکنیم تا مخاطبین علاقهمند خود با مطالعات بیشتر پیگیر این بحث باشند.
لوگوس (LOGOS)یا ناظم کلی جهانی، نام عقلی است که در فلسفهی کلاسیک یونان اهمیت ویژهای دارد. منطق (LOGIC) که ریشه در لوگوس دارد، خود در عربی همخانوادهی "نطق" است که به معنی بیان و سخن گفتن است. Languageدر انگلیسی نیز همریشهی لوگوس است. از طرفی واژهی عربی "لغت" گویی مُعرّبِ کلمهی "لوگوس" است. همچنین در مسیحیت، اقنوم دوم از اقانیم سهگانه یا حضرت عیسی مسیح (ع) که عقل کل است، جایگاهش با لوگوس همارز دانسته میشود و جالبتوجه اینکه در انجیل یوحنا و حتی سنت اسلامی اشخاصی چون عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) را "کلمهالله" و در عین حال "عقلِ کل" مینامند.
از طرفی تفکر که خود نوعی حدیث نفس است، همان گفتوگو با خویشتن است. این یعنی ما هنگام تفکر درواقع در حال حرف زدن هستیم. ما با زبان خود و در زبان خود فکر میکنیم، این صحیح است که لوگوس زبان ـ عقلِ ازلی و ابدی است و به انواع زبانی و لهجهها تقلیل نمییابد اما حقیقت این است که افراد، به هنگام مواجهه با پدیدههای مختلف از ظرفیتهای سنتی و تجربیات هزاران سالهی اجدادشان که به شکل پدیدههای زبانی نمود یافته بهره میبرند.
یک مثال ساده برای فهم بهتر این مسئله اینکه:
در زبان فارسی به مو، "گیس" یا "گیسو" میگویند که در لغت به درازا و بلندا مربوط میشود اما در زبان ترکی به مو، "ساچ" میگویند که به پخششدگی و رهایی اشاره دارد. همین مثال ساده نشان میدهد که در فارسی به بلندی مو توجه داشتند و در ترکی به پخش شدن و پریشانی آن! این یعنی پدیدارشناسی این دو قوم با هم متفاوت است! که البته هر دو واقعیت دارند و در مورد پدیدهها و زبانهای دیگر نیز قس علی هذا !
این نگاهِ به زبان، قصد دارد تا فهم متکثر از وقایع و حقایق را توجیه کند و در مقام پاسخ به این مسئله برآید. اینکه انسانها بر اساس تفاوتهای زبانی وجوه مختلف و متفاوتی از پدیدارها را فهم میکنند و نتیجتاً انسانهایی که به چند زبان سخن میگویند، فهم بیشتر و بهتری از پدیدارها در زندگی خواهند داشت. از این رو جوامع چند زبانی نیز بهتبع آن از فهم و شناخت بیشتر و بهتری در باب پدیدهها و وقایع و بحرانها برخوردار خواهند بود.
اینجاست که مشخص میشود هر زبان، گویی رمز و راز کشف بخشی از حقیقت است و تکهای از پازل آن، پس اگر به حقیقت و سعادت بشر عشق میورزیم، باید در حفظ زبانهای مختلف در سراسر جهان اهتمام بورزیم.
در باب منشأ تنوع زبانی در جهان چند حکایت و روایت در کتب عهد عتیق و قرآن آمده است. اینکه پس از طوفان نوح در بابِل برجی ساخته شد تا از تفرقه و پراکندگی جلوگیری کند اما یک صبح که مردم بیدار شدند، هر یک به زبان متفاوتی سخن میگفتند و این باعث پراکندگی ایشان شد.[3]روایتی غیررسمیتر هم وجود دارد که یک طاغی (احتمالاً نمرود) در بالای برج بابل به سمت آسمان تیری پرتاب میکند تا خدا را بکشد، این کار سبب قهر و غضب خداوند را فراهم میکند و نفرین خدا تکثر زبانی انسانها را ایجاد میکند!
فارغ از همهی اینها گویی این تفرقهی زبانی همچون همان حکایت اخراج آدم و حوا از بهشتِ جهل و بیخیالی و تنعم انسان به نعمت آگاهی (هرچند به قیمت غم و رنج) ، اتفاقی در مسیر فهم حقیقت بوده است و گویی همانقدر که خروج آدم (ع) از بهشت نعمتی برای او به حساب آمده، تفرقهی زبانی نیز فرصت و نعمتی برای فرزندان وی بوده است.
انسانها برای فهم بهتر آنچه در هستی در حال رخ دادن است، به کمک یکدیگر نیازمندند. این کمک از طریق همزبانی و گفتوگو ست که محقق خواهد شد و البته هرقدر تعداد زبانهای زندهی بیشتری در دنیا باقیمانده باشند، چرتکهی انسانیت امکانات بیشتری برای حل معادلات انسانی خواهد داشت. در این میان هر فرد موظف است تا زبان مادری خود را پاس بدارد و از فراموشی آن جلوگیری کند؛ این یقیناً وظیفهای مقدس است.
به مناسبت روز جهانی زبان مادری.
[2] آیا آموختن زبان خارجی تأثیری بر تقویت هوش دارد؟ | Euronews
مطلبی دیگر از این انتشارات
گل صدتومنی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جاهايى براى نوشتن: معرفی و نقد تحلیلی پلتفرمهای وبلاگنویسی + (مزایا و معایب)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند تا فیل سفید توی زندگیت داری؟