دوستت دارم، مثل ... !

دوستت دارم مثل...!

مثل...

نمیدانم هیچ مثالی برای عشق من به تو نیست؛

نمیتوانم تو را به خوردن آش در هوای سرد تشبیه کنم، چون آش نیز به زودی سرد میشود؛

نمیتوانم تو را به قدم زیر باران تشبیه کنم، باران تمام میشود؛

نمی توانم تو را به خوردن پاستیل تشبیه کنم، بالاخره از آن دل زده میشوم؛

نمی توانم تو را به آغوش کشیدن یک فرد تشبیه کنم، آن فرد میرود و فقط دل تنگی میماند؛

نمی توانم تو را به رنگین کمان تشبیه کنم، چون رنگین کمان محو میشود؛

نمی توانم تو را به پیروزی تشبیه کنم، چون موقت است، باید برای بازی بعد آماده شد؛

نمی توانم تو را به غروب کنار ساحل تشبیه کنم، چون بالاخره خورشید به کم مرگ میرود؛

نمی توانم تو را به صدای هورت کشیدن آیس پک تشبیه کنم،چون یک نفر با صدای هیس آن را خاموش میکند؛

نمی توانم تو را به گوش کردن آهنگ تشبیه کنم، آهنگ هم تمام میشود؛

نمی توانم تو را به خواندن کتاب تشبیه کنم، کتاب روزی به پایانش میرسد؛

نمی توانم تو را به تایپ با کیبورد تشبیه کنم، انگشتانت خسته میشوند؛

نمی توانم تو را به تمام کردن یک کتاب تشبیه کنم، چون در پایان ناراحت از اتمام دنیای آن کتاب میشوم؛

و من مانند تمام دوستت دارم ها، دوستت ندارم، چون همه ی آنها قلابی اند...