راهکار عبور از دلسردی و ناامیدی

سلام.

دیروز خیلی تشنه بودم. از طرفی هم می خواستم چیزی باشه که خاصیت مفیدی هم داشته باشه. رفتم سراغ یه بطری آب انار طبیعی که خریده بودم. هرچی در بطری رو چرخوندم باز نمی شد. دیگه داشتم ناامید می شدم که حس کردم یه کم تغییر ایجاد شد و راحت می چرخه و بعد هم باز شد.


واسه خودم خیلی جالب بود. آخه دیگه داشتم تلاشمو می ذاشتم کنار و خودسرزنش گری رو هم شروع می کردم که تو عرضه یه در بطری باز کردنم نداری؟! چقدر بدنت ضعیف شده؟ چرا به خودت نمی رسی و اینطوری شدی؟! و از این دست خودزنی ها!

البته خداروشکر در بطری به موقع باز شد و شروع نکردم به گفتن این عبارات به خودم. :))

خلاصه همون وقت یاد یه ماجرایی افتادم که خونده بودم قبلا.

اینکه اگه قرار باشه با تبر یه درخت خشک رو بندازیم، مطمئنا با یکی دو ضربه اون درخت نمی افته. حتی ممکنه با بیست ضربه هم نیفته. ممکنه با خودت بگی اوه، هنوز که درخت سر جاشه! چرا ضربه های من بی فایده است؟!

آیا این تلاش بیهوده بوده؟ معلومه که نه. هر کدوم از اون ضربه ها داشتن رسالت خودشونو انجام می دادن تا به ضربه صدم برسه که مرحله جداسازی و افتادن درخت هست.


تلاش های کوچولو کوچولوی ما وقتی مستمر ادامه پیدا کنه، یهو می بینی یه اتفاق بزرگ رو رقم می زنه که یه روزی فکرشو نمی کردی بتونی انجامش بدی.

گاهی که مشغول یه سری کار هستم، با خودم می گم حضور من توی فلان جمع خب چه فایده داره یا به نظر میاد هیچ پیشرفتی توی فلان مسئله نداری و و و. اونجاست که وسوسه می شم اون کار و فکر رو رها کنم و برم سراغ یه کار دیگه ولی خداروشکر موانعی هست که نمی ذاره کنار بذارم اون کارا رو و توفیق اجباریه که ادامه بدم و دوباره امیدوارانه ادامه بدم. :))

اشتباه ما اغلب همینه که عجول هستیم و نمی ذاریم کار به پختگی لازم برسه.
بیشتر مواقع در مسیر رسیدن به خواسته ها و اهداف، باید صبور باشی و تک تک قدم ها رو برداری و به تلاشت ادامه بدی تا نتیجه بگیری.

حتی اون لحظه بازشدن در بطری، ادیسون هم به یادم اومد که درباره اش می گن هزار بار تلاش کرد تا بتونه لامپ مورد نظر رو درست کنه.
روزي خبرنگار جواني از اديسون پرسيد: آقاي اديسون شنيدم براي اختراع لامپ تلاش هاي زيادي کرده اي، اما موفق نشده اي، چرا؟ پس از ۹۹۹ بار شکست همچنان به فعاليت خود ادامه مي دهي؟ اديسون با خونسردي جواب مي دهد:«ببخشيد آقا من ۹۹۹ بار شکست نخورده ام، بلکه ۹۹۹ روش ياد گرفته ام که لامپ چگونه ساخته نمي شود.»

واقعا انسان موجود جالب و عجیبیه! در عین پیچیدگی، ساده است.

ما در لحظه های ناامیدی و دلسردی باید به خودمون بگیم این قدم کوچیک الانم، مقدمه و زمینه ساز رسیدن به هدفمه.
اگه انجامش بدم دست کم به اندازه همین یه قدم به هدفم نزدیک تر شدم.
ولی اگه تلاشمو متوقف کنم، هیچ وقت به هدفم نزدیک نمی شم.
هر بار به خودمون بگیم هنوز نرسیدم.

البته اینم بگم که گاهی ممکنه ما از همون اول یه چیزی رو اشتباه انتخاب کرده باشیم. با فکر و مشورت و دلمون اگه فهمیدیم اشتباهه مسیرمون، خب لازم نیست تلاش و انرژیمونو صرف ادامه اون کار کنیم. مثل تغییر رشته دانشگاهی که دوست خوبمون خانم نصیرپور در متن «توی کله‌ی آدمی که بعد از سه سال تغییر رشته می‌دهد چه می‌گذرد؟» آورده. یه جاهایی لازم و درسته.

*****

موقع گشتن برای تصاویر متنم، یه عکس دیدم که دهنم باز موند و کیش و ماتم کرد. به قول معروف من که لنگ انداختم جلوش. :))

خداییش کرک و پرتون نریخت؟!

اینا واقعا چقدر سخت جان بودنا!

از بس همه چی در دسترسمونه، بی صبر و حوصله شدیم. با کوچیک ترین شکست ظاهری در مسیرمون، دلسرد و ناامید می شیم.

پاشو ادامه بده.

لااقل روتو بکن سمت هدفت. همینشم یه قدم مثبته. قدمای بعدی رو هم بردار؛ حتی موریانه ای.