تا می توانی بخند، خنده داروی ارزان قیمتی است♡^^ (INTJ)
سروِ افتاده
ستاره ها بی نور
چای ها سردند
چراغ ها خاموش
خنده ها دردند!
خاطرات بی رحم
آرزو ها دود
امروز بد
فردا نابود!
جاده ها دورند
آدمیان کورند
زندگی را سخت
عده ای مجبورند!
دهان ها باز اند
چشم ها بسته
کم محلی هم
به دل نشسته!
روزگار زهر و
دل ها شکسته
گُلک پژمرده
باغبان خسته!
کمر خم کرد این
سرو سی ساله
آنگه که شنید
دل به دیگری داده. . .!
1:01
عطیه اسکندری
10 شهریور
"1400"
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر ما را زخمی کنید، آیا خونریزی نمیکنیم؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دنیا دیگر جای خوبی برای زندگی نیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونگی نوشتن رمان موخای<نشر موج>