طعم خوب بچگی...

دلم بچگی میخواد...

یه سبک بالی محض و فارغ ازتمام حرف وحدیث های دنیا... ?

دویدن تا آخرین نفس برای رسیدن ولمس کردن درخت تنهای انتهای کوچه...?

و فریادپیروزی... ?

نزدیک شدن به آبی آسمان وقت اوج گرفتن با تاب...

ویک سقوط ملایم با سرسره...

التماس و مظلوم نمایی واسه بدست آوردن آبنبات چوبی پنهون شده تو دستای داداش بزرگه... ?

هیجان پیدا کردن یه جای امن و دور از دسترس وقت بازی قایم موشک... ?

دلتنگ...

واسه نگاه مهربون معلمای مدرسه وحس خوب تشویق شدن...

حس زیبای بهترین بودن...

دلتنگ...

واسه حس زیبای انتظار...

انتظار برای رسیدن پدر به منزل، با کوله باری از خوراکی های خوشمزه... ?

دلتنگ...

واسه ست کردن پیراهن با مامان ?

محو شدن میون ویترین عروسک های خوشگل ورنگارنگ

خیس شدن زیر بارون توحیاط مدرسه، بالباس فرم و شیرجه زدن تو آب جمع شده ی کف حیاط، بدون در نظر گرفتن توبیخ ناظم ومعلم ومدیر... ?

لی لی کردن تو حیاط مدرسه و کِش رفتن گچ از کلاس، واسه خط کشی خونه ها?

دلتنگ...

واسه شعارهای حیثیتی اما بی معنای دختر وپسرای فامیل...

فریاد بی وقفه ی پسرها:دخترا موشن مثل خرگوشن، پسرا شیرن مثل شمشیرن?‍♂️?

وجیغ فرا بنفش دخترها:پسرا بادکنکن، دست بزنی میترکن ?‍♀️

دلتنگ...

واسه اسمارتیز های رنگی ویخمک های پرتقالی?

ما سهم مون رو از کودکی گرفتیم

به زیباترین ولذت بخش ترین شکل ممکن... ?

اما اون طعم خوب بچگی تا همیشه زیر زبونمون مزه کرده و موندگاره...

گاهی وقتا باید مزه شو بیادت بیاری و بچشی ولبخند بزنی...

گاهی وقتا باید یاد بگیری تو لحظه زندگی کنی

تو لحظه زندگی‌کردن، کاری که فقط ازبچه ها برمیاد...

اون برق نگاه و آسودگی خیال وبی خبری از فردا و فرداها...

شاید بشه هنوزم، لابه لای روزمره های زندگی کمی بچگی کرد...

اندازه ی ساختن یه موشک با کاغذ... ?

یا کشیدن نقاشی کوه های سربه فلک کشیده وخورشیدی که از پشت کوه ها پیداست...

ویا خلاقیت باعدد 14 وکشیدن یه پرنده ?

خدایا همیشه یادمون میمونه که زیباترین خاطرات رو واسه دوران بچگیمون کنار گذاشتی? و ازت ممنونیم?

خدایا لطفا واسه بچه های امروز،

و فردا

وفرداهایی که قراره بیاد هم، همین نسخه رو تجویز کن???































































































































ا