عنوانش باشد برای بهار!!!

میدانم دیر رسیدم!
مثل همیشه دیر کردم!
قرار بود در بحبوحه ی کودتای آغوشت بی هوا سر برسم و رمز نگاره های نگاههایم را به دستت برسانم!

قرار بود اینبار من عاشق باشم و تو معشوق.من ناز بکشم و تو دلبری کنی!

قرار بود این بار سنت های عاشقی را زیر پا بگذاریم.انقلاب کنیم درست وسط مرداد!
گفتم اینبار برخلاف عادتهای عاشقانه با باران نه!با خنکای دلچسب شبهای کوتاه تابستان خاطره بسازیم!

گفته بودی همیشه که قرار نیست غزل بخوانی و شور بزنم و شیرین شوی و شهر آشوبی کنی!

قرار نیست بخندی و بنوشمت و سبک سری کنم و ناز کنی و ملامت کشم و خوش باشم!

گفته بودم بگذار در روی پاشنه ای دیگر بچرخد!

بگذار اینبار قاعده ها را بر هم زنیم!

بیا ممنوعه ها را به بازی بگیریم!

حالا اگر قوانین دلدادگی را زیر پا بگذاریم به کجای دنیا بر میخورد؟

اینبار بساط شربت سکنجبین و قطاب و پشمک و نان برنجی میچینم توی ایوان.به خانه که می آیی کمی باران و یک بغل نسیم شمالی و یک وجب دلخوشی بیاور!

دل که بردی ،جان به لب که شدم،آغوش که گشودم ،بیقرار که شدی...

میپیچیم به پای تغزل و ترانه و ترنم بارانهای موسمی!

اصلا قرار بعدی باشد برای بهار!پای شکوفه ریزان درختهای گلابی چالوس!

آمدنی غم را پر بده تا سردر خانه ی اغیار.همان ها که خون عاشقانه های نارنجی پوش را کردند توی شیشه،!

همانها که درد کاشتند در سینه ی دخترکان وسنگ انداختند روی پای بلوغ پسرکان!

همانهایی که حاصل عاشقیهای شبهای طولانی زمستان را به خاک سیاه نشاندند!

غم را راهی کن و با یک بغل سنجد و سمنو و سبزه بیا بهار را به تماشا بنشینیم!!!

یک بهار پر از خنده های مستانه

یک فروردین پر از قدمهای من!

بهار پر از نوروزهاست.پر از بهروزی !پر از آرزوهای باکره!

بهار که بیاید رویاهایمان را زندگی میکنیم دلبر روزهای آتش و درد و آذرخش!!!

آسیه محمودی