میخوای اذیت کنی؟؟؟

این روزها دیالوگ سه  کلمه ای نمکی مسافران مهتاب توی مغزم تکرار میشود!میخوای اذیت کنی!؟؟این روزها انگار همگی کمر همت بسته ایم تا یکدیگر را اذیت کنیم!گویا همگی از نوادگان چنگیز وهیتلر هستیم و خوی سادیسمی و ویرانگرمان فربه تر از همیشه شده است!کاری کردیم که ابلیس هر ثانیه حق به جانب بودنش را به رخ خدا بکشد و مستانه بر طبل شادانه بکوبد!او بهتر از خدا میشناختمان انگار!نمیدانم شاید پیشینیانمان شاخ داشته اند که اینگونه از شاخهای نداشته مان مایه میگذاریم و گاه و بیگاه برای هم شاخ و شانه میکشیم!شاید خدا با آدم و حوا پدرکشتگی داشته که به خاطر یک سیب ناقابل پرتمان کرد در این زمین وامانده تا خون یکدیگر را قوت غالبمان کنیم و هر روز شرف نداشته ی انسانیتمان را به باد دهیم!(حالا خوب است یک دانه سیب خوردیم،اگر ته دیگ و قورمه سبزی خدا را نوش جان کرده بودیم چه ها که با نمیکرد!!!)گاها فکر میکنم موجودات کله گنده ی پوست لجنی و چشم قرمز کرات و سیارات دیگر با ماهواره های میکروسکوپی خود لحظه به لحظه  ما را میپایند و خونخواری و جنگاوری ابلهانه ی ما شده تیتر اول روزنامه و مجله های خبری شان!قطعا حماقت ما شده نقل و نبات جلسات و دوره های خانوادگیشان!!اصلا از کجا معلوم ما شدیم لولو خورخوره ی بچه هایشان و نماد رذالت و پستی و خونخواری!شاید از ما به عنوان موجودات ناشناخته ای که بیخود و بی جهت به جان یکدیگر می افتیم و خودمان هم نمیدانیم که چه غلطی میکنیم یاد میکنند و در میزگرد اخر هفته ی شبکه چهارشان در مورد ابعاد ناشناخته ی وجودمان بحث میکنند و به احتمال زیاد از طریق اسکایپ با خدا مصاحبه میکنند و از او به خاطر آفرینش و اختراع مزخرفش انتقاد میکنند!ومن مطمئنم خدا کمی من و من میکند و بعد از خوردن یک قلپ آب یخ سعی در توجیه کارش دارد و خوشبختانه به  علت ضیق وقت و شاید پهنای کم باند اینترنت و پارازیت های گاه وبیگاه و قطع شدن تماس با خدا ادامه ی بحث به هفته ی بعد موکول میشود!کاش خدا هیچوقت مجبور نباشد برای آفرینش ما به موجودات چشم قرمز جواب پس بدهد!!!کاش با اذیت نکردن یکدیگر کار خدا را سخت تر از این نکنیم!!!!آسیه محمودی
این روزها دیالوگ سه کلمه ای نمکی مسافران مهتاب توی مغزم تکرار میشود!میخوای اذیت کنی!؟؟این روزها انگار همگی کمر همت بسته ایم تا یکدیگر را اذیت کنیم!گویا همگی از نوادگان چنگیز وهیتلر هستیم و خوی سادیسمی و ویرانگرمان فربه تر از همیشه شده است!کاری کردیم که ابلیس هر ثانیه حق به جانب بودنش را به رخ خدا بکشد و مستانه بر طبل شادانه بکوبد!او بهتر از خدا میشناختمان انگار!نمیدانم شاید پیشینیانمان شاخ داشته اند که اینگونه از شاخهای نداشته مان مایه میگذاریم و گاه و بیگاه برای هم شاخ و شانه میکشیم!شاید خدا با آدم و حوا پدرکشتگی داشته که به خاطر یک سیب ناقابل پرتمان کرد در این زمین وامانده تا خون یکدیگر را قوت غالبمان کنیم و هر روز شرف نداشته ی انسانیتمان را به باد دهیم!(حالا خوب است یک دانه سیب خوردیم،اگر ته دیگ و قورمه سبزی خدا را نوش جان کرده بودیم چه ها که با نمیکرد!!!)گاها فکر میکنم موجودات کله گنده ی پوست لجنی و چشم قرمز کرات و سیارات دیگر با ماهواره های میکروسکوپی خود لحظه به لحظه ما را میپایند و خونخواری و جنگاوری ابلهانه ی ما شده تیتر اول روزنامه و مجله های خبری شان!قطعا حماقت ما شده نقل و نبات جلسات و دوره های خانوادگیشان!!اصلا از کجا معلوم ما شدیم لولو خورخوره ی بچه هایشان و نماد رذالت و پستی و خونخواری!شاید از ما به عنوان موجودات ناشناخته ای که بیخود و بی جهت به جان یکدیگر می افتیم و خودمان هم نمیدانیم که چه غلطی میکنیم یاد میکنند و در میزگرد اخر هفته ی شبکه چهارشان در مورد ابعاد ناشناخته ی وجودمان بحث میکنند و به احتمال زیاد از طریق اسکایپ با خدا مصاحبه میکنند و از او به خاطر آفرینش و اختراع مزخرفش انتقاد میکنند!ومن مطمئنم خدا کمی من و من میکند و بعد از خوردن یک قلپ آب یخ سعی در توجیه کارش دارد و خوشبختانه به علت ضیق وقت و شاید پهنای کم باند اینترنت و پارازیت های گاه وبیگاه و قطع شدن تماس با خدا ادامه ی بحث به هفته ی بعد موکول میشود!کاش خدا هیچوقت مجبور نباشد برای آفرینش ما به موجودات چشم قرمز جواب پس بدهد!!!کاش با اذیت نکردن یکدیگر کار خدا را سخت تر از این نکنیم!!!!آسیه محمودی

این روزها دیالوگ سه کلمه ای نمکی مسافران مهتاب توی مغزم تکرار میشود!

میخوای اذیت کنی!؟؟

این روزها انگار همگی کمر همت بسته ایم تا یکدیگر را اذیت کنیم!

گویا همگی از نوادگان چنگیز وهیتلر هستیم و خوی سادیسمی و ویرانگرمان فربه تر از همیشه شده است!


کاری کردیم که ابلیس هر ثانیه حق به جانب بودنش را به رخ خدا بکشد و مستانه بر طبل شادانه بکوبد!


او بهتر از خدا میشناختمان انگار!


نمیدانم شاید پیشینیانمان شاخ داشته اند که اینگونه از شاخهای نداشته مان مایه میگذاریم و گاه و بیگاه برای هم شاخ و شانه میکشیم!


شاید خدا با آدم و حوا پدرکشتگی داشته که به خاطر یک سیب ناقابل پرتمان کرد در این زمین وامانده تا خون یکدیگر را قوت غالبمان کنیم و هر روز شرف نداشته ی انسانیتمان را به باد دهیم!(حالا خوب است یک دانه سیب خوردیم،اگر ته دیگ و قورمه سبزی خدا را نوش جان کرده بودیم چه ها که با نمیکرد!!!)


گاها فکر میکنم موجودات کله گنده ی پوست لجنی و چشم قرمز کرات و سیارات دیگر با ماهواره های میکروسکوپی خود لحظه به لحظه ما را میپایند و خونخواری و جنگاوری ابلهانه ی ما شده تیتر اول روزنامه و مجله های خبری شان!


قطعا حماقت ما شده نقل و نبات جلسات و دوره های خانوادگیشان!!


اصلا از کجا معلوم ما شدیم لولو خورخوره ی بچه هایشان و نماد رذالت و پستی و خونخواری!


شاید از ما به عنوان موجودات ناشناخته ای که بیخود و بی جهت به جان یکدیگر می افتیم و خودمان هم نمیدانیم که چه غلطی میکنیم یاد میکنند و در میزگرد اخر هفته ی شبکه چهارشان در مورد ابعاد ناشناخته ی وجودمان بحث میکنند و به احتمال زیاد از طریق اسکایپ با خدا مصاحبه میکنند و از او به خاطر آفرینش و اختراع مزخرفش انتقاد میکنند!


ومن مطمئنم خدا کمی من و من میکند و بعد از خوردن یک قلپ آب یخ سعی در توجیه کارش دارد و خوشبختانه به علت ضیق وقت و شاید پهنای کم باند اینترنت و پارازیت های گاه وبیگاه و قطع شدن تماس با خدا ادامه ی بحث به هفته ی بعد موکول میشود!


کاش خدا هیچوقت مجبور نباشد برای آفرینش ما به موجودات چشم قرمز جواب پس بدهد!!!


کاش با اذیت نکردن یکدیگر کار خدا را سخت تر از این نکنیم!!!!


آسیه محمودی