در خانه تنهاییم بسر میبرم اما در تمام لحظه های زندگی ایم حضور شما پیداست ،مادرم ،برادرم...
گاهي بايد چشمانت را ببندي و ببيني که چقدر يک صدا ،
گاهي بايد چشمانت را ببندي و ببيني که چقدر يک صدا ، دو چشم ، يک لبخند ، و کمي مهرباني ، از طرف يک دوست ميتواند آرامت کند ... گاهي آدمها فقط ميخواهند شنيده شوند ، گفته شوند ، و حرف بزنند تا سبک شوند ... گاهي وقتها ، روبروي هم بنشينيد و کلمات را در قالب جمله اي از دلتان بيرون بريزيد ... گاهي وقتها ، بشنويد دردي که درمانش شنونده است ... آدمي ، با شنيده شدن هم تبش فروکش ميکند ، و دردش التيام مي يابد ... گاهي وقت ها فقط بايد در کنار هم گفت ، شنيد ، تا آرام شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چای و نبات و گفتگو!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزنوشت | چهار: روزها در راه
مطلبی دیگر از این انتشارات
زایندهرود مُرد از بس که جان ندارد!
بله حق با شماست ،ممنونم به خاطر توجه و حضور زیباتون??