و آزادهبودن،غایتِ نهایی ما شد.
یک روز نت وصل میشود!
یک روز نت وصل میشود
یک روز تو پیام های من را میبینی
یک روز ، این زندگی نفرین شده به چرخه ی عادی بر میگردد
روزی این سکوت ها شکسته میشوند
جرأت ها همه یک جا میشوند
کبک ها سر از برف بیرون میآورند
و آزادی معنا می یابد
میدانم که آن روز میآید
شاید دیر باشد
شاید تو خوابیده باشی
شاید انتظار امان حوصله ات را بریده باشد
شاید پیام های سین شده ی بدون جواب، باعث شود مرا به بیشعوری متهم کنی
اما عزیزِ من، مَنْ امید دارم که آن روز خواهد رسید
روزی که هیچ ضعیفی و قطعی اینترنتی بین من و تو فاصله نیاندازد
روزی که سرعت اینترنت بر سرعت حلزون پیروز شود
روزی که صدا بر حنجره انکار نشود
روزی که کوسه سلطان جنگل نباشد و شغال سلطان دریا!
شاید دیر
اما خواهد رسید
این نویدی است که از فریاد های بلند شده به گوش میرسد
نویدی از آدم های به تنگ آمده
آدم هایی که کارد به استخوان شان رسیده است
و عزیز من ، آدمی هر گاه به تنگ بیاید
حماسه ای می آفریند غیر قابل تصور
بین خودمان بماند ، اما این بوی ترس دشمن است که بر این نوید، مهر تأئید زده است
وَه که بوی ترس اهریمن چه شیرین است و حال خوب کن
خلاصه آن روز خواهد رسید
شاید دیگر نه من باشم
و نه تو
اما نوه های مان این خوب را تجربه خواهند کرد.
~ آزاده
تیر 1400
مطلبی دیگر از این انتشارات
من در برخورد با دست کجی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیجیکالا در مسیر آمازون
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان او...!