«ماتریکس» و بودیسم؛ «نیو» و نیروانا!

در این مطلب به طور اجمالی به نکات مشترک میان فیلم/فلسفه‌ی «ماتریکس» و مکتب «بودیسم» می‌پردازم:

آموختن‌ راه‌ بودا، شناختن‌ خويشتن‌ است‌،
شناختن‌ خويش‌، فراموش‌ كردن‌ خويش‌ است‌.
«بودا»

رويای كيهانی

به‌ طور كلی‌ فلسفه‌ی «بودا» بر اين‌ پايه‌ استوار است‌ كه‌ دنياي‌ اطراف‌ ما، وهم‌ و رويايی ‌بيش‌ نيست‌. اين‌ اصل‌، ريشه‌ در اسطوره‌های هند باستان‌ دارد. در داستان‌ آفرينش‌ هندي‌ آمده ‌است‌ كه «ويشنو» خدايي‌ در حال‌ خواب‌ است‌ و كيهان‌، روياي‌ اوست‌!
در يكی‌ از مكاتب‌ بودايي‌ به‌ نام «يوگاچارا» گفته‌ مي‌شود كه‌ هرچيز يا در قالب‌ تفكر جاي‌ مي‌گيرد، يا در قالب‌ ادراك‌. چيزها تنها عبارت‌اند از جريان‌ شناخت‌ و هيچ‌ چيز به‌عنوان‌ شي‌ء حقيقت‌ ندارد. در نتيجه‌ آن‌چه‌ دنياي‌ خارجي‌ ناميده‌ مي‌شود، ذهنيت‌ محض‌است‌!
آيا اين‌ همان «ماتريكس‌» نيست‌؟!

دونادونی‌ (تناسخ)

در فيلم «ماتريكس‌»، نمادهای تفكر بودايی‌ به‌ وفور يافت‌ مي‌شوند كه‌ آشناترين‌ آن‌ها «تناسخ‌» است‌. عقيده‌ به‌ اين‌كه‌ موجودات‌ زنده‌، مكرراً از نو زاده‌ مي‌شوند، پس‌زمينة ‌بيشتر افكار شرقي‌ بوده‌ است‌. اين‌ اعتقاد در مسيحيت‌ اوليه‌ نيز وجود داشت‌ و با اين‌كه‌ درسال‌ 553 ميلادی كفر انگاشته‌ شد، به‌ تأثير بر افكار مغرب‌ زمين‌ ادامه‌ داد.
اعتقاد به «تناسخ‌» و «دونادونی‌» (سامسارا - SAMSARA) به‌خصوص‌ در قرن‌ اخير به‌ سرعت‌ از شرق‌ به‌ فرهنگ‌ غرب‌ رسوخ‌ كرده‌ است‌. آن‌چنان‌ كه‌ حتی «گوته‌» می‌گويد: يقين‌ دارم ‌همان‌گونه‌ كه‌ اكنون‌ اينجا هستم‌، پيش‌ از اين‌ نيز هزاربار ديگر در اينجا بوده‌ام‌ و اميد دارم‌ كه‌ هزاربار ديگر نيز بازگردم‌!

در فلسفة‌ بودا اشاره‌‌‌ی مستقيمي‌ به‌ اين‌ مسأله‌ نشده‌ است‌ و اين‌ امر، تنها با شعله شمع‌ رو به ‌اتمامی مقايسه‌ شده‌ كه‌ براي‌ روشن‌ كردن‌ شمعي‌ ديگر مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد. «بودا» وجود روحي‌ را كه‌ ممكن‌ است‌ تناسخ‌ داشته‌ باشد، انكار مي‌كند اما «تولد دوباره‌»را در دنياي‌ ما مي‌پذيرد.

چرخه‌ی «کارما» KARMA

«بودا» از لحاظ‌ لغوي‌ به‌ معنای «به‌ بيداری‌ رسيده‌» (!Unplugged) است‌ و مكتب‌های‌ شرقی‌ بر اين‌ باور بودند كه‌ بوداهاي‌ بسياري‌ در گذشته‌ وجود داشته‌اند و بودا/مسيح‌هاي‌ بسياري‌ نيز در آينده‌ به‌ وجود خواهند آمد.

«نيو» تناسخي‌ از بودا/مسيح‌ است‌ كه‌ بازگشتش‌ بشارت‌ داده‌ شده‌ است‌. او با بيدارشدن‌ از خواب‌ِ ماتريكسي‌، به‌ بيداري‌ حقيقي‌ رسيده‌ و از چرخة‌ حيات‌ِ «كِشتگاه‌ به‌نيروگاه‌ و بالعكس‌» نجات‌ يافته‌ است‌.

«مورفيس‌» مي‌گويد: «من‌ ديدم‌ كه‌ چطور مرده‌ها رو به‌ نوعي‌ سرم‌ خوراكي‌ براي‌تغذية‌ زنده‌ها تبديل‌ مي‌كنند.» اين‌ چرخه‌ در فلسفة‌ بودا، «كارما» نام‌ دارد و از اعتقاد كاذب‌ به‌ مفهوم «خويشتن‌» ريشه‌ مي‌گيرد كه‌ واكنش‌هايي‌ زنجيره‌اي‌ در پي‌ دارد... در دنياي ‌«سامسارا» هيچ‌چيز واقعي‌ نيست‌!

«نيروانا»

پايان‌ رنج‌ زندگی‌ در چرخه‌ سامسارايی‌، «نيروانا» نام‌ دارد و از آن‌ با عنوان «روشنايی‌ بی‌پايان‌» ياد می‌شود.
«نيروانا» يعني‌ رسيدن‌ به‌ حقيقت‌ مطلق‌.
«نيروانا» همان‌ است‌ كه‌ عطار نيشابور از آن‌ با عنوان «گذشتن‌ از هفت‌ شهر عشق‌» ياد مي‌كند. وخلاصه «نيروانا» همان‌ است‌ كه‌ سرِ «منصور حلاج‌» را بالاي‌ دار برد و عيسی‌'(ع‌) را پاي‌صليب‌...

در يكي‌ از زيباترين‌ صحنه‌هاي‌ پاياني‌ فيلم‌، «نيو» گلوله‌هايي‌ را كه‌ به‌ سمتش‌ شليك‌ شده‌اند، در هوا متوقف‌ مي‌كند و براي‌ نخستين‌ بار، دنياي‌ وهم‌ناک «ماتريكس‌» را آن‌گونه ‌كه‌ واقعاً هست‌، مي‌بيند. او از «نقش‌پرده‌» بيرون‌ مي‌آيد و در حقيقت‌ِ وجود خويش‌ به‌يقين‌ كامل‌ مي‌رسد.

«همين‌ كه‌ در اين‌ جهان‌ وجود دارم‌، ايمان‌ دارم‌ كه‌ همواره‌ به‌ شكلي‌ از اشكال‌ وجود خواهم‌ داشت‌ و علي‌رغم‌ همة‌ رنج‌ها و آزارها كه‌ زندگي‌ بشري‌ بدان‌ دچار است‌، به‌تجديد چاپ‌ كتاب‌ زندگي‌ خويش‌ معترض‌ نيستم‌... باشد كه‌ سرانجام‌ آخرين‌ غلط ‌چاپي‌ نيز تصحيح‌ شود!»
«بنيامين‌ فرانكلين‌»

خوردن‌ يك‌ جوجه‌تيغی!

استادان‌ سير و سلوك‌ ذهني‌ (واجرايانا)، همواره‌ به‌ شاگردان‌شان‌ هشدار مي‌دهند كه ‌پس‌ از آغاز راه‌، ديگر بازگشتي‌ نخواهد بود. آن‌ها مي‌گويند كه‌ شناخت «واجرايانا» شبيه‌خوردن‌ يك‌ جوجه‌تيغی‌ است‌. اگر شروع‌ كنی‌ راهی جز تمام‌ كردن‌ آن‌ نداري‌!

«قرص‌ آبی‌ يا قرص‌ قرمز؟
اين‌ آخرين‌ فرصت‌ توست‌. بعد از اين‌ هيچ‌ راه‌ بازگشتی‌ وجود ندارد!»

از شاگرد توقع‌ مي‌رود كه‌ تسليم‌ باشد و هر چون‌ و چرايي‌ را ترك‌ كند. استاد، تنها به‌آگاهي‌ِ عريان‌ِ شاگرد علاقه‌مند است‌، نه‌ به‌ نقاب‌هاي‌ مختلفي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ بر چهره‌ زده‌باشد. بی‌رحمیِ‌ استاد در كندن‌ زره‌ از شاگرد، بخشی‌ اساسي‌ از «واجرايانا» است‌. برهنگی ‌و تاسیِ «نيو» را در پيله‌اش‌ به‌ خاطر مي‌آوريد؟

راه‌نماییِ راهنما

از تعاليم‌ بوداست‌ كه: «تا رَه‌ به‌ كُنه‌ چيزها بري‌، به‌ خود تكيه‌ كن‌. كس‌ تكيه‌گاه‌ تو نيست‌. استادِ چيره‌دست‌، به‌ هنگام‌، نيروي‌ پنهان‌ شاگرد را آشكار مي‌كند.»
بودا حقيقت‌ را به‌ ما نشان‌ نمي‌دهد، بلكه‌ راه‌ رسيدن‌ به‌ آن‌ را می‌نماياند. اين‌ راهی ‌است‌ كه‌ خود ما بايد طی‌ كنيم‌، نه‌ او!

«من‌ سعي‌ دارم‌ ذهنت‌ رو آزاد كنم‌ نيو،
اما تمام‌ كاري‌ كه‌ از دستم‌ برمياد اينه‌ كه‌ راه‌ رو بهت‌ نشون‌ بدم‌.
در نهايت‌ اين‌ تويي‌ كه‌ بايد در اون‌ قدم‌ بگذاري‌...» (مورفیس)

مانتره‌ی قرن‌

«نيروهاي‌ آينده‌» را به‌ ياد آوريد. تعدادی‌ از آن‌ها در لباس‌ راهبان‌ بودايي‌ به‌ مراقبه ‌مشغول‌ بودند. «پسرك‌ِ قاشق‌خم‌كن‌» نيز چنين‌ بود. او به‌ شيوه استادان «ذن‌»، وردِ جادويی‌ روشنگری‌ را به «نيو» می‌آموزاند. يک «مانتره‌» عجيب‌: «قاشقی وجود ندارد»!

و سرانجام‌، مرگ‌...

از نظر بودا، مرگ‌ صرفاً تجربه‌اي‌ تلخ‌ است‌ كه‌ در آن‌، انگاره‌هاي‌ عادي‌ ما نمي‌توانند آن‌چنان‌كه‌ مي‌خواهيم‌ ادامه‌ يابند!

- «اگه‌ كسی در «ماتريكس‌» بميره‌، اينجا هم‌ می‌ميره‌؟»
- «جسم‌ بدون‌ ذهن‌ قادر به‌ ادامه‌‌‌ی زندگی نيست‌!»

فرهاد ارکانی – 1381

سایر مطالب من در ویرگول درباره‌ی فیلم/فلسفه‌ی «ماتریکس»:

https://virgool.io/@farhadarkani/matrix1-otoh4zar6jd0
https://virgool.io/@farhadarkani/matrixrumi-h3ve9r2kyeks
https://virgool.io/@farhadarkani/platocavematrix-tmdmedroobad
https://virgool.io/@farhadarkani/deathinmatrix-ls3wffiqgyhg
https://virgool.io/@farhadarkani/matrix-vpld7xzfibxm