Stay Foolish ٫ Stay Hungry
مناقشهای به نام حجاب یا چرا قائل به حجاب اختیاریام؟
اگر چه بحثها و هیاهوی این رزوها دامنهاش آنقدر گسترده و پیچیده شده که به راحتی نمیتوان به همه جوانب آن پرداخت، اما اگر جرقه آن را بحث حجاب اجباری و گشت ارشاد بدانیم، مایلم درباره آن و اینکه چرا قائل به حجاب اختیاریام بنویسم.
چرا قائل به حجاب اختیاریام؟
طی مطالعاتی در یک هماندیشی با دوستانی به این نتیجه رسیدیم یکی از کارکردهای حجاب درنظر برخی از زنان که آن را به اختیار انتخاب میکنند، تلاش برای کمکردن تاثیر بدن و توجه به تنِ آنان در هویت اجتماعیشان است. در واقع حجاب باعث میشود که بدنمندی در شناخت و هویت زن به حاشیه برود یا حداقل اهمیت زیادی نداشته باشد. البته که بدن نقش مهمی در هویت فردی و اجتماعی ما داشته و دارد، اما میزان این اهمیت میتواند از لحاظ کمّی تغییر کند. انتخاب پوشیدگی توسط اغلبِ زنان به این خاطر است که هویت زن به واسطه چیزهای دیگری شناخته و تثبیت شود. در واقع زنانی که «به اختیار» حجاب را انتخاب میکنند، دنبال نادیدهگرفتن تن و بدن خودشان نیستند. بیشتر تلاش میکنند تا در هویت اجتماعی و فردیشان، توجه به بدن آنها از جانب دیگری کمتر و کمرنگتر شود تا در نهایت توانمندیها و تلاشهای آنها در زمینههای مختلف مورد توجه قرار بگیرد.
اما جز تلاش برای کاهش بدنمندی زنانه، چیز دیگری در مورد حجاب وجود دارد که عموما مورد غفلت قرار میگیرد. برای برخی از زنان، انتخابِ حجاب، صرفا به معنای پوشیدگی در برابر مرد/مردان نیست. تعریف حجاب به عنوان عملی یا رفتاری که زن را از چشم مرد بپوشاند، تقلیل مفهوم حجاب است. برای بسیاری از زنان، حجاب در نسبت با مردان تعریف نمیشود. در واقع آنها حجاب را انتخاب نمیکنند که فقط خود را از مردان پوشانده باشند، بلکه آنها حجاب را انتخاب میکنند، چراکه حجاب به عنوان امری تَعَبُدی در ارتباطِ آنها با خدا تعریف میشود.. در اصل حجاب را میتوان بخشی از رابطه زن با خدا دانست. از این رو، حجاب را یک تجربه دینی زنانه میدانم که بسیاری از زنان به همین دلیل آن را انتخاب میکنند.
اگرچه بهگمان برخی حجاب اجباری میتواند امور جنسی و توجهبرانگیزی را در چهارچوب نگه دارد و برای آن حدودی قائل شود، اما به گمان در نظر گرفتن فقط چنین هدفی، تقلیل ارزشمندی حجاب است. اگر قائل به حدودی باشیم، حدی را که به واسطه حجاب معین میشود، میتوان یکی از کارکردهای حجاب دانست؛ نه هدف تماموکمال آن.
از این رو، با توجه به گفتمانهای غالب و نگرانی برای ترویج برهنگی در صورت اجباری نبودن، من برخلاف نظر بسیاری از دوستان، حجاب احباری را نوعی ضد تبلیغ میدانم که حجاب را به عنوان یک تجربه دینی زنانه به یک امرِ بایدونبایدی تقلیل میدهد.
در نتیجه، برای بسیاری از زنان، حجاب بهمثابه یک تجربه دینی زنانه در ارتباط آنها با خداوند تعریف میشود و آن را امری تعبدی میدانند. کنار چنین دیدگاهی برای حضور در ساحت اجتماعی نیز بدنمندی برای دیدهشدن سایر توانمندیها و استعدادهای خود هستند.
گردنِ از مو باریکترِ ما زنان
به خود میآیید و میبینید معترض هستید اما موضعگیریهای صریح ندارید و درباره خشم سیاسی و نادلخوشیهای اجتماعی چیزی نمینویسید. چون گاهی وُسع و بضاعت حوصلهتان در این فضای غبارآلودِ «یا با منی یا بر منی» یا برای شنیدن برچسبهای «وسطباز» و ... آنقدر کم شده که دستوبالتان در ابرازگری بسته بماند. با این حال با دیدن بیانیههای بعضاناکارآمد و دیدن ویدئوهای آزارنده با موضوع «حجاب» در این ماههای اخیر در ادامه مایل بودم بر اساس خواندهشدهها و تجربههای شخصی خود و دوستانم این چندخط را بنویسم.
پروژه حجاب در حکومت جمهوری اسلامی ایران به شکل مفتضحانهای شکست خورده است. این گزاره در نگاهِ اول آنقدر بدیهی و ساده است که محل مناقشه نباشد. من قصد ندارم این جمله را شرح و بسط بدهم و برای دلایل آن به تعداد پرشمار زنانی اشاره کنم که بعد از اتفاقات اخیر، همانطور که خواستارش هستند، در سطح شهر حاضر میشوند؛ چرا که این موضوع اظهر من الشمس است و پیشِ چشمِ همگیمان مدام به تصویر در میآید. اینجا قصد دارم همین ماجرا را از جنبه دیگری روایت کنم که در ظاهر حاشیه است و کمتر به آن پرداخته شده، اما دلیل مغفول دیگریست که نشان میدهد چطور تقلا برای حفظ و نگهداشت حجاب با چنین روشهایی، بیشتر از اینکه خندهدار باشد، آدم را خشمگین میکند.
این همه مقدمهچینی کردیم تا به این برسیم آن بخشِ نادیدنی و کمتر روایتشده این ماجرا، عقبنشینی زنانی است که پوشش انتخابی خود _یعنی چادر_ را کنار گذاشتهاند یا به زودی کنار میگذراند.
و از میانِ همه این زنها که حالا تعدادشان هم کم نیست، خیلی از افراد دور و نزدیکی که میشناسم حالا آنها هم جزوی از ایشان هستند.
خوشحالند؟ نه!
آراماند؟ نه!
دریک تاب و تب و جنگ درونیاند که نمیدانند چه پایانی دارد.
و فکر میکنید زنی که پوشش چادر انتخابیاش را در این شرایط کنار میگذارد و هر روز _با رعایت اصل پایبندی به پوششِ حجاب_ درباره محدوده پوشش خود هم دچار تردید میشود، چه احساسی دارد؟ بیش از هرچیزی احساس خسارت و آسیبدیدگی دارد.
در گفتمان مردمحور که امر حجاب نیز در ساختارهای مردانه تعریف و به رسمیت شناخته میشود، حجاب به امری سیاسی مبدل شده است. گفتمان مردانه از درکِ وجه تعبدی حجاب برای برخی از زنان و شباهتش به امری دینی مثل نماز و روزه در ساحت فردی بهعنوان یک نشانِ مسلمانی و تشخیص فردیِ زنی که دل در گرو آموزههای دینیاش دارد، عاجز است.
از این رو، امر تعبدی حجاب که برخی از زنان مسلمان ایرانی به آن قائلاند و بهعنوان بخشی از تجربه دینی آنها با خدای خود بازتعریف میشود، به حاشیه میرود و بهتمامی، یک امر سیاسی را نمایندگی میکند که این زنها خواستارش نیستند.
از این رو به عنوان یک زن قائل به حجاب ناچار میشوی امر تعبدی خود را برای دوری از هرگونه تشبِّه به این امر سیاسی نامنصفانه و ناروادارانه که بیش از اینکه حفاطتکننده باشد، کرامت زن ایرانی را به حاشیه میبرد و موجب آزار و زیان میشود. به حاشیه ببری.
در جمعی زنانه هنگام خواندن بیانیه چندی پیش وزارت کشور، دوستِ همتجربهای گفت، این قصه سرِ دراز دارد و معلوم نیست پایانش چطور رقم میخورد. در این آشفتهبازار احتمالا روزی هم برسد که داشتن روسری روی سر تو را نماینده تاموتمام ایدئولوژی سیاسی نشان بدهد و بعد از چادر، مجبور به عقبنشینی در بخشهایم ختلف حجاب هم بشویم (همینطور که همین الان هم در رابطه با چادر و این استفاده سیاسی از آن برخی چنین شدهاند.)
همه اینها را نوشتم تا بگویم در روایت چنین تجربههایی بارها و بارها از زبان دوستانم شنیدهام که میگفتند پوشش چادر برایشان حکم یک سنت خانوادگی زنانه یا التزام به یک امر دینی را داشته است که به اختیار آن را انتخاب کردهاند، اما بهتازگی ناچار به بازنگری در پوشش خود شدهاند.
حالا نهتنها نوع پوشش، بلکه حدود پوشش هم به امری سیاسی بدل شده است که دوستانم و امثالشان مدام رد تقلای بازتعریف آن هستند.
در آسیبشناسی مناقشه حجاب، جایِ چنین روایتهایی که در حاشیهاند اما زنانی مثل آنها را با کنار گذاشتن پوشش دلخواه و انتخابیشان، متحمل هزنیههایی کردهاند یا علاوه بر آن، آنها را تقلای همیشگیِ دوریگزینی از این امر سیاسی کج و کوله و بدقواره کردهاند، خالیست.
شاید که باید بنویسیم، روایت کنیم و بانگِ بلند برای بازپسگیری باورهای افراد با رعایت احترام مثل باورهای دینی _آنطور که هستند نه آنطور که میخواهند_ سینهسپر کنیم.
در قضاوتِ وضع موجود مُنصِف باشیم.
صحبتهای شخصی که به تناسبات شغلیاش چیزکی از تبلیغات و روشهای موثر تبلیغ میداند نقد قابل تاملی کرده بود. میتوان قاطعانه گفت که نهادهای ما نهتنها در تبلیغ حجاب، بلکه در هر چیز دیگری، بیاندازه کجسلیقه و ناآگاه هستند. بیشتر از تبلیغ، برای ضد تبلیغ بودجه خرج میکنند.
سناریوهای نخنما، برگزاری راهپیماییهایی تصنعی در حمایت از خود، نشنیدن خواست و مطالبهگریهای بهحق عمومِ مردم که در ابتدایِ مسیر روشن و واضح است، اصرار بر کجرفتاری، توسل به زور و قُلدُرمآبی و دادن هزینههای کلان برای دشمن شادی و خدشهدار کردن دینِ معتقدان به آن... همه اینها بخشِ کوچکی از آن چیزی است که تمام این سالها تکرار شد و درسی از آن نگرفتند.
در جایی میخواندم که ایده «واکنش نخبگان» مطرح شد؛ اینکه این نخبگان هستند که این خشم مشروع و عمیق مردم را سازوکار میبخشند تا منجر به تغییر شود. من نمیدانم چطور میتوان فضای گفتوگو با کسی ر اباز کرد که این همه اصرار بر لجاجت دارد، اما ما سالهاست که شاهد رشد تعداد نظریهپردازان، فعالان اجتماعی حوزههای مختلف علوم انسانی، فلسفهخواندهها، حوزهرفتهها، دینپژوهان، کسانی که دل در گروه جامعهشناسیو علوم سیاسی دارند و ... هستیم؛ یکجایی هم انگار لازم است نخبگان ما از حاشیه امن خود بیرون بیایند و شانهبهشانه مردم معمولی بایستند و بخواهند، مطالبه کنند و خشمگین باشند و بخشی از جریان را عهدهدار باشند. وگرنهکه تجربه نشان داده است، نمایندگان هرکدام از جناحهای سیاسی، شخصیتی نمایشیاند که هیچوقت کاری برای مردم نکردهاند.
اما تبلیغ حجاب چطور میتواند باشد؟
طی بحث با دوست محجبه کلمهبلدی استدلال او در اینباره به نظرم خواندنیست. میگفت، راستش ایده و طرحی برای آن ندارد. به دو دلیل: هیچوقت تبلیغ حجاب یا دعوت دیگران به داشتنِ حجاب دغدغهام نبوده. حتی بارهای زیادی به این فکر کردم کردک که با فرزندِ دخترم و انتخاب او چگونه مواجه خواهم شد؟ این شیوه را هم بر اساس تجربه زیسته خودش و شیوه پدر و مادرش که در انتخاب پوشش کامل نه امر داشتند و نه نهی، دیده که لازم نیست او برای فرزندِ خودش در آینده کاری انجام بدهد. او به خوبی دانسته تبلیغ در تضاد با اختیار نیست و در درکی عمیقتر گاه حتی نیازی به آن نیست.
اما اگر قرار بر تبلیغ و تشویق باشد، باید از متخصصها کمک گرفت. متخصصان دینداری که روانشناسی، جامعهشناسی و شیوههای تبلیغات میدانند. کارِ یک نفر هم نیست. کارگروه میخواهد. کسانی را میخواهد که ظرافتهای روحی و ذهنی زنان و دختران را بدانند. از شرایط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و تمام اقتضائات آن باخبر باشند و در نهایت، از روشهای تبلیغ به شیوه مدرن هم باخبر باشند.
حتی میشود از ایده گروههای دغدغهمند مسلمان در سایر کشورها هم کمک گرفت. ممکن است آنها تبلیغ علنی نداشته باشند، اما حتما ایدههای تشویقی دارند.
درباره «مطالبهگری زنانه»
چندی پیش بعد از تماشای بازی فوتبال، با دوست عزیز در یک مکالمه تلفنی، گفتوگوی مطلوبی شکل گرفت درباره یکی از موضوعات موردتوجه در حوزه مطالعات زنان. گفته بود، با توجه به حوادث اخیر و عاملیت زنان در این جریان، مفهوم گمشده و مغفول این روزها «مطالبهگری زنانه» است که باید بیش از هر زمان دیگری به آن بپردازیم.
راستش با همه همدلیای که با شعار «زن، زندگی، آزادی» داشتیم به عنوان زنانی قائل به حجاب اختیاری به دنبال ایستادن در جایِ درست ماجرا و پیدا کردن نسبتمان با این جریان بودیم، به بخشی از این جریان، یعنی ساختار و شیوه آن نقد داشتم. دلیلش هم واضح و مبرهن است: مطالبهگری زنانه، ادبیات و ساختار زنانه خود را هم میخواهد. ما برای مطالبه نباید در چهارچوبها و ساختارهای ازپیشتعیینشده مردانه جای بگیریم، بلکه باید ساختار منحصربهفرد زنانه خود را بسازیم. زنان در جنبش اخیر تا حدودی توانستند ادبیات زنانه خود را بسازند، اما در شکل دادن به یک ساختار زنانه ناکام ماندند.
مطالبهگری و ادبیات حقخواهی زنانه اگر د ساختار مردانه جای بگیرد، بیهویت میماند و ممکن است بخشی از بازتولید چرخه خشونت یا تکرار کننده آن باشد. از این رو، ضرورت جواب به این سوال که «ما باید چطور ساختار خود را بسازیم»، بیش از پیش احساس میشود. در نهایت بحثمان به نظرمان برخی از جریانهای اعتراضی در دانشگاهها، تا حدی به این ساختار مطالبهگری زنانه نزدیک شد، اما باز هم کامل نبود.
این را هم بگویم و نقطه پایان نوشتهام را همینجا بگذارم: من وقتهای زیادی به پشتوانه مطالعات و باورهای دینی خودم به لطف دوستان عزیزی به یک الگوی مناسب و دستیافتنی برای «مطالبهگری زنانه» برای زنی با دغدغههای اجتماعی یا سیاسی یا دینی فکر کردهام؛ و هربار قبل از همه در تاریخمان به حضرت فاطمه رسیدهام. خطبه فدک ماجرای دادخواهی این زن در مقابل ابوبکر در مسجد پیامبر، در ادبیات و ساختار، جزو منحصربهفردترین شکل یک دادخواهی تماما زنانه است. ناگفته نماند که علاوه بر الگوهای دینی در مطالبهگریهایمان، میتوانیم برحسب ضرورتی که دارد به پشتوانه فرهنگ غنی ایرانیمان، الگوهای ملی هم پیدا کنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اعجاز تلخ تابستان
مطلبی دیگر در همین موضوع
چند کلومی با دخترای ایرونی!
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
سه کتاب داستان فلسفی که باید تجربه کنیم