برای آتش آخشیجان!!!

تمام روزهای گلوله و تیر و باروت !


ساعتهای ترس و خون و فریاد!


دقایق آخر و خونهای ماسیده روی سر و سینه!


ثانیه های امید آخر و گمنامی و آرزوهای دور و دراز!



شبهای سرد و خاکستری!


فرسودگی سالهای خفقان و گرسنگی و حسرت!


همه ی ابرهای سیاه سالهای سیل و طغیان و ویرانگری!


کبودی پای چشمهای زنانگی های در پستو!


زخم تبرها بر تنه ی بی جان نهال ها!


چارقدهای سیاه سوگ و اجبار و اسارت!


اندیشه های منسوخ و مغزهای پوسیده !


ریسمانهای بافته شده با کلمات مقدس!


کبودی تکبر بر گردن آزادی!


باروتها و سلاحها و توپ و تانکها!


سالهای شکنجه و اعتراف و تجاوز و مرگ!


را که سوزاندیم!!!


خاکستر این دردها مینشیند پای درختها و نهال ها !


بهار، شکوفه ها سفید میکنند روزگارمان را!


زمستان می رود اما رو سیاهی اش ماند برای ...!!!!