یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
بیخیال... حکم چی بود..؟
از تلخی نوشتن که آسونه، دستت به حرفای شیرین میرسه، چهارکلمه بنویس! بخندونمون! حالمون رو خوب کن! ما خودمون سیاهی رو اَزبریم! این روزا ما جون میخوایم؛ مرگ خودش به موقعش از راه میرسه!
حرفای تلخ قشنگن؛ تو زشت بنویس! گاهی باید غمگین شد؛ غمگینمون کن! گریهمون رو دربیار! چرا فکر میکنی ناراحت شدنِ ما اشتباست؟ دلت نسوزه؛ ما خودمون از آخرِ حالخرابی اومدیم! میدونیم که تو هم اگه چیزی میگی، بخاطر اینِ که یکم خوشحال بشیم ولی خوشحالی به چه قیمت! حرفای تکراری، دردی اَزمون دوا نمیکنه؛ کلماتت رو بیخودی نَسوزون! ناراحت نشیها ولی اگه احساس میکنی منظورم رو متوجه نمیشی، سکوت کن! حرف نزدن، گاهی فرصت رو به اونایی میده که میدونن چی بگن اما ما پُرچونهها اجازهی این کار رو بهشون نمیدیم! من خودم ظاهرم تلخه؛ خیلی تلخ! انقد که بعضی وقتا مثل مدفوعی میمونم که هیچکی نمیخواد نزدیکش بشه ولی همین منِ اینجوری، ضربههام رو از همین رفتارهای نامناسب خوردم؛ از اونایی که فکر میکردن اگه ناراحتیهاشون رو همونجوری که توشون رو آشوب کرده داد بزنن، همهچی درست میشه؛ فکر میکردن اکه بگن گرسنهایم، ما سیر میشیم! اونا اینجوری فکر میکردن؛ منم کاری به طرز فکرشون ندارم ولی بَسَّمه! فکر کردم شاید...
باز کلمه به ذهنم نمیرسه! نمیدونم چی بگم... خودمم با حرفایی که زدم، روی انتخاب کلمه حساس شدم... بیخیال... حکم چی بود..؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیچ وقت کاری رو انجام نده که نمیخوای
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه فنجون از لحظه ی حال
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشک هایش....