پستهای مرتبط با نویسندگی تعداد کل پستها: ۲۴ سایر پستها با این تگ در ویرگول نازین جعفرخواه در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه حالا بوی شب میداد! «غم» همزمان با او چشم وا کرد، خمیازهای کشید و صبح را بخیر گفت! نازین جعفرخواه در خودکار آبی ۲ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه ما چهار نفریم! من، پاییز، تنهایی و دلتنگی! الهام تربت اصفهانی در خودکار آبی ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رویای تبت وسط خواندن رمان «رویای تبت» از فریبا وفی هستیم، محسن میخواند و من گ... Alien در خودکار آبی ۳ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه آدمای خوب : کاش می دونست که گاهی وقتا آدم خوب هم اشتباه میکنه.حرف اشتباهی میزنه .... ali.heccam در خودکار آبی ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه ایدهآل معقول..؛) حال من ماندهام و یک دنیا ایدهآل که اگر نباشد معلوم نیست تکلیفشان چیس... Sky در خودکار آبی ۵ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه دایه زری هر وقت میخوام قرصامو بخورم یاد دایه زری میوفتم. ما یه مامان بزرگ داشت... Sky در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه برای چشمهای عسلی مادرم نگاهت شعر شد و در چشمم باریدن گرفت... نازین جعفرخواه در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه قیامت در سامرا مردِ جوان بر جایش نیم خیز شد و کاسه را بین دو دست گرفت. رعشه بر جانش ا... ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه لطفاً لطفا.. ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه پایانِ باز هوا سرد بود و هرچقدر هم که شیشهها را بالا داده بود... ‹ 1 2 3 ›
نازین جعفرخواه در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه حالا بوی شب میداد! «غم» همزمان با او چشم وا کرد، خمیازهای کشید و صبح را بخیر گفت!
الهام تربت اصفهانی در خودکار آبی ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رویای تبت وسط خواندن رمان «رویای تبت» از فریبا وفی هستیم، محسن میخواند و من گ...
Alien در خودکار آبی ۳ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه آدمای خوب : کاش می دونست که گاهی وقتا آدم خوب هم اشتباه میکنه.حرف اشتباهی میزنه ....
ali.heccam در خودکار آبی ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه ایدهآل معقول..؛) حال من ماندهام و یک دنیا ایدهآل که اگر نباشد معلوم نیست تکلیفشان چیس...
Sky در خودکار آبی ۵ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه دایه زری هر وقت میخوام قرصامو بخورم یاد دایه زری میوفتم. ما یه مامان بزرگ داشت...
Sky در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه برای چشمهای عسلی مادرم نگاهت شعر شد و در چشمم باریدن گرفت...
نازین جعفرخواه در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه قیامت در سامرا مردِ جوان بر جایش نیم خیز شد و کاسه را بین دو دست گرفت. رعشه بر جانش ا...
ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه پایانِ باز هوا سرد بود و هرچقدر هم که شیشهها را بالا داده بود...