بی بند و بار.

باز هم روی دیوار اتاقم.
باز هم روی دیوار اتاقم.

اه بله دلم میخواهد اینبار که دریا را دیدم ، با تمام وجود در یک غرق شدنِ ابدی گریه کنم.

برای تمامِ کرده ها و نکرده هایم اشک بریزم.

پر خوری کنم و یا گرسنگی بکشم.

دلم میخواهد بر تمامِ دیوار های شهر ، آلت های تناسلیِ آغشته به خون رسم کنم.

غمگین و لبریز شده از بی میلی جنسی.

دلم میخواهد حقیقت را به نقش بیاورم.

بنویسم.

یک شعارِ بی ادبانه که جامعه را به ابتذال بکشم.

با کودکان کار عکس بگیرم و در مجازیِ مسموم درباره ی آنها جملات غمگین بگویم.

و فردای همان روز بی تفاوت از کنارشان عبور کنم.

یک عوضیِ ( فرمی که دیگران ندارند و عوض شده ) به تمام معنا باشم.

یا وقتی آفتاب غروب می‌کند ، هزار سال برایش دویدن های طولانی طی کنم و بگویم که من میدانم تو باز هم تابستانِ ما را می سوزانی! لعنت به تو و خوبی هایت و تمامِ شنبه هایی که قصد داشتم دو هزار متر بِدَوَم.

کمی سینه خیز راه رفتن و خزیدن های سربازی میخواهم که با لگد به وسط پاهای مافوق حمله کنم.

بعد هم یک حبس ابد برای عمرِ فانی ام، طلبکار باشم.

دلم میخواهد که لباس عروسِ خوشبخت را با قیر های زندگی سیاه کنم و بگویم که برایت خوشحال نیستم.

یا بر عکس، برایش یک گلدان گل ارکیده هدیه دهم و بعد بگویم ( خدافس، اینارم بزار دم پنچره گرون خریدم).

دلم توف کردن در صورت پیرمرد های هیز میخواهد.

یک هزار دورغ میخواهم که به افسر ها پلیس ها کارفرما ها و همه ی ( ها ) هایی که بالای سرمان هستند بگویم.

نه تنها دلم، بلکه مغزم نیاز به بی بند و باری دارد.

یکی از ان عظیم ها.

از آن ها که با جیغ های بنفش رنگی شده اند.

درون جوب خوابیده و یا روان پریش هستند. ( متفاوت هایی که در قفسِ دیوانگی خابیده اند ).

دلم میخواهد که روزه خوارِ عالم باشم و شلاق نوشِ جان کنم.

صد هزار نقش میله های پوسیده بر دیوار های زندان.

بعد از آن، یک فنجانِ شکسته میخواهم تا متجاوز های تاریخ را کور کنم.

روی سینه هاشان بنویسم: یک بی بند و بارِ بیمار در این دنیای مریض.

نمی دانم.

شاید هم شاشیدن هایی بخواهم که با خونِ آلوده به غم هایم همراه باشد.

سر تا پایشان را غرق در کثافت کرده و بعد یک نخ سیگار برایشان تعارف کنم.

بفرمایید!


نفیسه خطیب پور.



.

.

.

..

ممنونم از همه ی دوستانی که دل نوشته های بی قاعده وچهار چوب بنده ارو میخونن و تو این مدت برای ویرگول پست گذاشتن و این نوشتن های زیبا رو همراهی کردن. تعداد دوستان و پست هایشون زیاده برای همین یک تشکر همگانی کردم از ته قلبم. یک دنیا سپاس هم از آقای دست انداز عزیز برای اینکه همیشه حواسشون به جمع کوچیک ویرگولی هست.

بیشتر بنویسین، بیشتر بخونین، زیبایی خودشو نشون میده?.