زن،در صورت تاریخ این سرزمین همیشه غایب و در سیرت تاریخ اما قصه اش علی حده است!...
تقصیر من است!
یادش بخیر!..
کودک که بودیم،قهر میکردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت میشد!..
اما حال دیگر قیامت هایمان طولانی شده وقهرهایمان سیاه!...
دلیل قهر هایمان انکار شده و حرف هایمان توجیه!...
طناب داری از کلمات قاصر ساخته ایم و انگشت های خود را به دورش حلقه کرده ایم ک مبادا از یادمان برود "تقصیر من است"
جانانم!..
تقصیر "ط" نیست...
باز کن انگشت های گره خورده ات را به دور آن طناب تا نفس حبس شده ات و دستان سرخ شده ات هم از بند رها شوند...
پس بزن آدم هایی را که آن چهارپایه چوبی زیر پایت را به لرزه در می اوردند تا تو را وادار به گفتن "تقصیر من است" کنند!...
حق نداری "منِ قهر کرده ات"را سیلی بزنی که چرا کسی را مقصر می داند و خودش را زیاد تحویل می گیرد!...
تو خوب باش!.. رو برنگردان !...اندکی با آن کودک بغض کرده درونت کنار بیا تا خواستار آغوشت شود!..
انگشت اشاره ات را از روی خود بردار تا دلت آرام شود!...
27/3/1401
نرگس شیخی
#دلنوشته
مطلبی دیگر از این انتشارات
پراکنده از روزها| ملاقات با مرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
«از رختکن بازنده ها صدای دست و جیغ می آید!»
مطلبی دیگر از این انتشارات
تمام چیزهای غمگین آبی اند