شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه میدارد _ مرا
زمانی برای احترام
دلیل شاید تنها بهانه برای برگشت به گذشته است. میتوان گفت آدمی که برای گذشته دلتنگی میکند، بیش از هر کس دیگری خواهان به عقب برگشتن است. او زنجیری آهنی را با دستانش محکم میکشد، غافل از آنکه خودش را بیشتر در آن گرفتار میکند.
میتوان بهتر با اتفاقات کنار آمد، اگر آنها را پذیرفت. تقلا برای انجام هر کاری ضعف ما را آشکار میکند و این بد است؛ مانند مرضی ناعلاج میماند که برای درمان تنها رسیدن کفایت میکند یا شکسته شدن خود!
این روزها که از ذهنم میگذرند، با خودشان زخم به همراه بجا میگذارند و وقتی به آشیانهام باز میگردم و آن را مانند قبل نمیبینم، به تنگ میآیم ولی میدانم سپری خواهد شد.
شاید چون خودم را با زخمهایی که در این مدت خواهم خورد، پذیرفتهام.
پذیرفتهام که برای از نو شدن باید زیر قالی ها را هم گَرد گرفت.
پذیرفتهام برای رشد باید پلهها را بالا رفت هرچند خسته جان باشی و رمقی در تن نداشته باشی.
پذیرفتهام که زمان قدرتمندتر از خاطراتِ اوست و همان خواهد شد که ما میخواهیم؛ هر دوی ما خواهان آنیم.
من او را با احترام از خانهی قلبم بدرقه کردم.
ای کاش او نیز زمانی برای احترام به من میگذاشت.
پایان
نوشتهای از
سیدصدرا مبینیپور
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیا مهمان من باش
مطلبی دیگر از این انتشارات
غریبهی گمشده
مطلبی دیگر از این انتشارات
مردی که خودش را به گردن دنیا آویخت!