ساکنان فردا


«ساکنان فردا»

نویسنده: علی اکبرامیدی


در این تاریکستان اگر چراغ باشی کلاهت پس معرکه است. روز بودن جرم است و زمزمه هایی که بوی تابیدن بدهند محکوم اند. ما آئینه عبرت ساکنان فرداییم، ما امروزهایی افسرده و سر در گریبان زمانیم و یک روز در تارترین ثانیه ها خواهیم مرد. احمق آن نیلوفری ست که تن به ذلت مرداب بدهد و هوای آزاد بیرون از مرداب را فدای این قهقرای بی در و پیکر کند. ابراهیم های زمانیم که با سودای هم آغوش شدن با گلستان، خوراک آتش می شویم و می سوزیم. ما دست نوشته های ساکنان فرداییم که در خلوتشان وقتی تنها استخوانهایمان در خاک می لولد روی دوش واژه ها تشییع می شویم و جمله ها نبودنمان را وصف می کنند.

زندگی سناریوی تلخ این روزهای من است، تو. بگو زندگی کدام است، پایکوبی موج های سرمست یا بغض ویرانگر قایقی که خوراک آتش ساحل نشینان شده است، ماهی جان تو بگو تیغه های فرو رفته در تارو پودمان تفکر کدام صیاد است. شده ایم زمین سرد پیاده رو که زندگی را زیر لگد های عابران تجربه می کند.