نقاش، طراح، شاعر و نویسنده
قلبم از تو دور بود
درست بعد از شبی که تو را در قلبم کشتم، دیدمت!
خیابان تجریش را پایین میامدم، هوا نیمه ابری بود و افتاب کمی میتابید، با خود فکرمیکردم نکند واقعا تو را کشته باشم؟
میترسیدم این اتفاق افتاده باشد! نمیدانم واقعا چه مرگت بود، من که دوستت داشتم، حالا حتما باید دخترکی که دوستت میداشت را میکشتی؟ تقصیر خودت است، ذوقم را کور کردهای، نمیتوانم کاری کنم، مگر انکه خودت درستش کنی!
همانطور که خیابان را پایین میامدم، تو را دیدم!
تویی که درست خلاف مسیر من قدم میزدی
من هیچگاه بیهدف قدم نمیزنم، اما تو بیهدف قدم میزنی، مطمئنم!
یادت میاید گفته بودم دلم میخواهد اسم خیابانهایی که قدم میزنی را بدانم؟
خب، اکنون اسم یکی از آنها را میدانم
و به جهنم که اسم خیابانش تجریش است!
به جهنم که کافهی مورد علاقهات کدام گوریست
به جهنم که شکسپیر را دوست داری
ولمان کن بابا!
آنقدر نیامدی که عشقم در دلم گندید!
بعد فهمیدم من تنهایی رنج کشیدن را خوب بلدم و ترسی ندارم.
با هر قدمی که بر میداشتم و برمیداشتی، به تو نزدیکتر میشدم اما قلبم خیلی دور بود!
برای لحظهای شانه به شانهی تو رد شدم
قدت کمی از من بلندتر بود، چشمهایت، موهایت، عینکت و سازت را هم دیدم، آنقدرها هم خاص نبودند، فهمیدم که چشمهای من تو را خاص میدید.
فر بودن موهایت انقدرها هم پیچیده نبود
زیبایی چشمهایت دلیل بر عینکی بودنت نبود
سازت هم یک ساز معمولیست، هزاران نوازنده بهتر از تو وجود دارد!
این من بودم که تو را همه جوره میخواستم و برایت ذوق میکردم.
سه ثانیه طول کشید تا شانه به شانهات رد شوم…سه ثانیه طول کشید تا بفهمم دیگر برایت ذوق نخواهم کرد!
ذوقم را کشتی، قلبم را بردی، رویاهایم را گرفتی، تبدیل به کابوسی شدی که چند شب است مرا از خواب بیدار میکند…عزیزجانم من چه کار کرده بودم که انقدر با من بد کردی؟
اگر قبل از اینها تو را میدیدم
شک نکن میبوسیدمت و تا خانه میدویدم، ها خجالت زده میشدی؟ گناهش با من!
اما فقط از کنارت رد شدم، حتی سلام هم نکردم تا مرا نشناسی، تو هم حواست نبود آن دختری که از کنارت رد شد، من بودم، منی که همهجوره برایت ذوق میکردم.
البته بگذار رو راست باشم، من هنوز هم دوستتدارم، فقط دیگر برایت ذوق نمیکنم و اگر جوابت را نمیدهم تقصیر خودت است!
عزیزجانم من دیگر سمت تو نمیایم، خودت اگر میایی، بیا جانم به قربانت.
مو فرفری جان، قلبم مال توست، کمی حواست را جمع کن، مرا کلافه کردهای!
در آخر دخترکی که برایت ذوق میکرده بعید میدانم مرده باشد، فقط کمی قهر کرده است
تو ببوسش
گناهش با من!
•ایدا مقدم
•بی مخاطب
مطلبی دیگر از این انتشارات
هوا را بگیر اما خنده ات را نه!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تار و پود قلبم، از وجود تو نشئت گرفتهاست...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیرمرد کجاست؟