پستهای مرتبط با داستان تعداد کل پستها: ۱۹ سایر پستها با این تگ در ویرگول آفره دخت در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه اصالت انسان تا به حال به این فکر کردید که ذات انسان کمی ریشه در ضعف او دارد ؟ ali.heccam در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه ایدهآل معقول..؛) حال من ماندهام و یک دنیا ایدهآل که اگر نباشد معلوم نیست تکلیفشان چیس... علی خالقی در خودکار آبی ۲ ماه پیش - خواندن ۶ دقیقه من آفتاب هستم که بیدریغ بتابم آفتاب تیر ماه بیدریغ میتابید. هوا خشک بود و سوزان. بوی آفتاب از زمین... Miranda در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه اشک هایش.... این یه داستانه ، من داستانو لو نمیدم ، خودت بیا کشفش کن ! ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه پایانِ باز هوا سرد بود و هرچقدر هم که شیشهها را بالا داده بود... ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه آجیلِ مشکلگُشا نایلون دستهداری بیرنگ، روی اُپن جاخوش کرده بود که ... ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه یک نفر از اعضای خانوادهای پنجنفره خانوادهای پنجنفره بودند که مدتی بود... نفیسه خطیب پور در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه تپیدنِ جانانه سیخی چند؟ شب بود و صبح میخواستم فراموش کنم، هر چه هست. سید مهدار بنی هاشمی در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه سیگار - کجا؟-کافه بهمن-همونی که همیشه پر از دود سیگاره؟-آره .. خودشه-تو که م... نرگس،جغدِ نویسنده!? در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه شاید ادامه دارد این داستان!... صبحی که چشم های بی فروغت من را از آن خلسه صدای باران بیرون کشید را خوب... ‹ 1 2 ›
آفره دخت در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه اصالت انسان تا به حال به این فکر کردید که ذات انسان کمی ریشه در ضعف او دارد ؟
ali.heccam در خودکار آبی ۱ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه ایدهآل معقول..؛) حال من ماندهام و یک دنیا ایدهآل که اگر نباشد معلوم نیست تکلیفشان چیس...
علی خالقی در خودکار آبی ۲ ماه پیش - خواندن ۶ دقیقه من آفتاب هستم که بیدریغ بتابم آفتاب تیر ماه بیدریغ میتابید. هوا خشک بود و سوزان. بوی آفتاب از زمین...
Miranda در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه اشک هایش.... این یه داستانه ، من داستانو لو نمیدم ، خودت بیا کشفش کن !
ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه پایانِ باز هوا سرد بود و هرچقدر هم که شیشهها را بالا داده بود...
ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه آجیلِ مشکلگُشا نایلون دستهداری بیرنگ، روی اُپن جاخوش کرده بود که ...
ali.heccam در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه یک نفر از اعضای خانوادهای پنجنفره خانوادهای پنجنفره بودند که مدتی بود...
نفیسه خطیب پور در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه تپیدنِ جانانه سیخی چند؟ شب بود و صبح میخواستم فراموش کنم، هر چه هست.
سید مهدار بنی هاشمی در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه سیگار - کجا؟-کافه بهمن-همونی که همیشه پر از دود سیگاره؟-آره .. خودشه-تو که م...
نرگس،جغدِ نویسنده!? در خودکار آبی ۲ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه شاید ادامه دارد این داستان!... صبحی که چشم های بی فروغت من را از آن خلسه صدای باران بیرون کشید را خوب...