لطفا بخند صدرا

وقتی بتوانی با صدای خورشید بیدار بشوی و چشمانت را به آرامی باز کنی، وقتی به ایوان می‌روی و با لمس باد صبا بر گونه‌هایت روحیه‌ی روزانه‌ات را برای شروع یک روز دیگر میگیری، وقتی با استشمام عطر خوشِ صبح می‌توانی لبخند بَر لَب بیاوری... پس تو یک برنده‌ای!

کسی که این زندگی را مارس و تمام مهره‌ها را از زمین بازی خارج کرده و دیگر نه نیازی به جفت دارد و نه استرس باختن.



وقتی بزرگ می‌شویم که شکسته شویم.

وقتی جرعت پیدا می‌کنیم که تحقیر شویم.

وقتی برای بردن در بازی تلاش می‌کنیم که طعم شیرین پیروزی را چشیده باشیم.

زمانی از انجام کاری می‌ترسیم که خاطره‌ای ناگوار از آن داریم.

زمانی رفتار خوبی از خود نشان می‌دهیم که پدر و مادر شایسته‌ای داشته باشیم.

زمانی تلاش می‌کنیم خودمان را بشناسیم که زندگی دیگران را با کتاب خوانده باشیم و از آن درس گرفته باشیم.

اما، همه‌ی ما این‌گونه نیستیم.

حقیقت چیز دیگری است.

ما باید قلب مهربانی داشته باشیم تا مهربانی کنیم! شاید دنیا نیاز به مهربانی ما نداشته و به همین علت ما را این‌گونه آفریده.

همه‌ی صفات اکتسابی نیستند. گاهی باید قاضی شوی، چون نمی‌توانی تحت هیچ شرایطی حق را زیر پا بگذاری! تو و من و همه‌ی آدم‌های این سیاره‌ی خاکی در یک چیز اشتراک داریم و آن انسان بودن است.

پس یک خبر خوب!

تو هم اگر بخواهی می‌توانی مثل دیگران مهربان باشی!
راهی که من برای آن یافتم این است که در زمانی که به تو ستم می‌شود و رنج می‌بینی، به جای کینه، به جای زانوی غم بغل گرفتن، به جای حک کردن تصویرش در ذهنت، به جای انتقام...

فراموش کن.

وَ این جمله را با خودت تکرار کن.

"آهای منِ درون، نذار دیگران، تو رو مثلِ خودشون کنن!"

مطمئن باش با این روش موفق خواهی شد دوست من.

تو هم می‌توانی به درد‌هایت غلبه کنی و مثلِ الانِ من یک نفس عمیق و آب بینی‌ات را بالا بکشی و بخندی.
آره بخند. :)

نه من و نه تو، نمی‌توانیم از هم گِله‌ای داشته باشیم.

شبِ همه‌ی دوستان بخیر

پایان

نوشته‌ای از
سید‌صدرا مبینی‌پور

وقتی می‌نویسم بهترم، تو هم بنویس.
نوشته‌های قبلی منو از دست نده!
https://vrgl.ir/NBrdw
https://vrgl.ir/X4Ipx
https://vrgl.ir/2osz4