چهل و هفت دقیقه خیره ماندن بر تصویر تو

۴۷ دقیقه است که ساکت و آرام نشسته‌ام.
صدایم در نمی‌آید. جُم نمی‌خورم.
خیره مانده‌ام بر تصویر تو.
چای میریزم؛ اما سرد می‌شود.
چِم شده است؟ من که هرگز چای نمی‌خورم!
به ساعت نگاه می‌اندازم.
چند دقیقه طول میکشد و هنوز نفهمیده‌ام عقربه‌ها چه عددی را نشانم میدهند‌.
انگار چشمانم نمی‌بیند.
شاید هم می‌بیند.
اما نمیفهمم؛ هیچ چیز را.
چشم میچرخانم و ۴۸‌مین دقیقه نیز با تو می‌گذرد.
ساعت چند بود؟
نمیدانم...

دوستدار شما

پ ن: این نوشته برای دهمین بار پست شد تا شاید ایندفعه در صفحه ی جدیدترین ها قرار بگیره. چرا این باگ رفع نمیشه؟