کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم

خیلی وقت بود که می خواستم این کتاب را بخوانم. عنوانش مرا به خود جذب می کرد. خواندنش را که شروع کردم هم بسیار کاربردی و هم بسیار متفاوت با چیزی بود که فکر می کردم.

من فکر می کردم کتاب «کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم» بیشتر جنبه روانشناسی دارد. اما در اصل به ما می آموزد که چگونه کار کنیم. دقیقا هم کار کردن نیست. واقعا می آموزد که جای خودمان را در دنیا پیدا کنیم.

یکبار از شخصی شنیدم که می گفت:«این کتاب بیشتر در مورد کارآفرینیه.» من هم تا اوایل کتاب به خاطر حرف آن شخص، همین شکلی فکر می کردم. اما دیدم این کتاب فراتر از روانشناسی یا کارآفرینی بودن است. در اصل، تجربه ها و نصیحت های فردی با تجربه است. من یک سری از پندهای کتاب را از مادرم یاد گرفته بودم.

شاید وقتی کتاب را خواندید، من را به خاطر همچین تعارفی از کتاب مسخره کنید. زیرا ممکن است با دیدی بسته و غیرمنعطف به کتاب نگاه کرده باشید. سعی کنید پیشرفت کنید و بتوانید باورهای فسیل شده یا در حال فسیل شدن خود را در هر سنی که هستید کنار بگذارید.

این کتاب 192 صفحه و 12 فصل دارد. نویسنده از اتفاقات زندگی خودش و کارآفرین های دیگر استفاده می کند تا ما را با مفهومی آشنا کند. مثلا اول کتاب با تمرینی که او برای دانشجویانش دارد شروع می کند. به آنها 5 دلار و دو ساعت وقت می دهد تا درآمد کسب کنند. به نظر شما چه کسانی بیشترین سود را به دست آورده اند؟ فکر نکنم که بتوانید درست حدس بزنید. :)

از این کتاب خیلی آموختم و انرژی گرفتم. امیدوارم شما هم از خواندن آن لذت ببرید.

کاش وقتی بیست ساله بودم می دانستم، تینا سیلیگ، ترجمه مینا صفری،نشر میلکان، چاپ هشتم، 1398ش.