در آینده انحراف معیار دیده شد!
گزیدن یا گماشتن؟
زمین خیسه و مورچهای محصور بین لکههای آب، من هیچ حسی نسبت به مورچه ندارم و برام مهم نیست که آیا تا چند ثانیه دیگه همراه با جریان آب میره و میمیره (شایدم نمیره) یا که یه جوری نجات پیدا میکنه. حتی به اینکه من نجاتش بدم هم فکر میکنم اما با خودم میگم «اگر با این کار باعث بشم به سرنوشت بدتری دچار بشه چی؟» و در نجات مورچه درنگ میکنم.
مرگ یا زندگی مورچه، به انتخاب من بستگی داره.
مرگ یا زندگی مورچه، به انتخاب من بستگی داره؟
مرگ یا زندگی مورچه، به انتخاب من بستگی داره!
دنیا پر از بنبسته، زندگی مبهمه، از گرفتن سادهترین تصمیمات عاجز شدم و حس میکنم دارم با این سیل بیدعوت هممسیر میشم. حتی کسی نمیدونه که نمیدونه یا نمیدونه که میدونه..
لکههای شک و تردید دور تا دورم حلقهزدن و ممکنه با پیوستنشون به هم، همون سیلی بشن که منو با خودش به قعر چاه ویل پوچی میبره.
اون به من نگاه میکنه، براش مهم نیست که قراره چه بلایی سرم بیاد؛ حتی یادش نمیاد که کدوم قانون فیزیک یا بیوشیمی یا شایدم تکامل بود که باعث شد من به اینجا برسم(!). صرفا به من نگاه میکنه و به معنای واقعی کلمه، همهچیز به حسوحال اون لحظهاش بستگی داره. شاید دیدن اینکه دارم دست و پا میزنم، باعث بشه که کمی میل پیدا کنه برای نجات دادنم. شاید دلیل اینکه آدمهای سیریش که علیرغم شکستهای متعدد بازم ادامه میدن و در نهایت به چیزی که میخوان میرسن، همینه که اون با دیدن دستوپازدنها دلش به رحم میاد و دستبهکار میشه.. برای کمک.. برای نجات..
مرگ یا زندگی من، به انتخاب اون بستگی داره.
مرگ یا زندگی من، به انتخاب اون بستگی داره؟
مرگ یا زندگی من..
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو خط گلایه!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تمرینِ خوشبختی در چند دقیقه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترش و شیرین