به نام الههی رعد..
پدر آسمانی من...
من دین خاصی ندارم اما از خدا ممنونم... کیمنامجون
.....
دستانم یخ زده اند و احساس میکنم اتاق دور سرم میچرخد..
از آن جا و جو سنگینش دور میشوم و به حیاط میروم
بغضم میشکند و بلند بلند گریه میکنم...
هق هق هایم و سکوت ماه فضا را پر میکنند
در این مواقع مردم دیگر چه میکنند..؟!
احتمالا با خدای خود خلوت میکنند..
مثل فیلم ها به آسمان خیر میشوم و جملاتم را برای صحبت کردن با-او-مرتب میکنم
لب هایم را تر میکنم.
با صدایی لرزان-که به خاطر بغض دیرینه و کهنه ام است-سکوت را میشکنم.
"پدر آسمانی من سلام..یادتون میاد وقتی بچگیم کارتون آنشرلی رو تازه دیده بودم..؟
هر شب باهاتون صحبت میکردم و درمورد اتفاقای روزم براتون تعریف میکردم
و با پرویی تمام درخواست هامو بازگو میکردم
و شما هم با صبر حضرت یعقوب دونه به دونشو گوش میدادید
و بعد از یه مدت کوتاهی تمام خواسته هامو دو دستی تقدیمم میکردید...
یادتون میاد درست مثل آنشرلی،منم شما رو-پدر آسمانی-صدا میکردم..؟
چیشد که ارتباطمون قطع شد؟
اوه خوب یادمه..فکر میکردم هیچکس صدامو نمیشنوه..
تنها دلیلی که دارم باهاتون حرف میزنم اینه که احساس میکنم...احساس میکنم.."
انگار کلمات یادم رفته بود..واسه چی اومدم و رو به ماه دارم حرف میزنم؟..
نفس عمیقی کشیدم و جملهی آخرمو از درست کردم
"نمیدونم کسی صدامو میشنوه یا نه ولی باید با یکی حرف بزنم..داخل خونه همه حالشون بده و هیچکس حوصله حرفای یه دختر بچه رو نداره...
پس اینجام تا خودمو خالی کنم..من نمیخوام دوباره آدم مورد علاقمو از دست بدم..من بهش وابسته شدم و قرار نیست ازش دل بکنم..مگر اینکه شما ازم بگیریش.
این محاله..میدونم هوای همرو داری..میدونم دلت بزرگه. من.."
×با کی داری حرف میزنی؟
میچرخم سمت صدا..
چرادستازسرمبرنمیدارین
×گریه کردی؟
آر..بهتوربطیندارهبروببینم
مثل آدمای عقب مونده میشینه رو زمین و به چشمام نگاه میکنه
لب هامو رو هم فشار میدم تا شاید حرصم خالی بشه
بچه ی فامیله دیگ...*پدصگ
برمیگردم توی خونه.هیچکس توی هال نبود
پس این یعنی...
مثل میگ میگ میروم توی اتاق پدر بزرگم؛همه کنار تخت جمع شده بودن
نجوایی میاد
منخوبم
اشکام سرازیر میشن..این دفعه از ذوق و شادی..
اوه، پدر آسمانی من...
....
فک کنم همه چیز مشخص باشه:))))
________________^_^_____________________
مطلبی دیگر از این انتشارات
???????...
مطلبی دیگر از این انتشارات
دکه روزمره فروشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تأملات چهلسالگی