هاجر رنجبر·۴ ماه پیشداستان من و دانه هازیر پوست شهر چیزهایی در جریانند: جاندار و بی جان به هم گره خورده اند. مثل همان دانه هایی که یا بی اختیار و خیلی تصادفی و یا به انتخاب کسی آ…
هاجر رنجبر·۴ ماه پیشکدام ما ظالم تریم؟دقیق تر که میشوم آن همان لحظه ای است که می خواهم به عقب برگردم و برای لحظه ای کمی دقیق تر شوم ولی صادقانه بگویم از این لحظه ها زیاد دارم و…
هاجر رنجبر·۸ ماه پیشکابوس چند؟بی شک ما خواب نیستیم ولی می خواهم بگویم بیدار هم نیستیم حتی اگر عضوی از باشگاه پنج صبحی هایی باشیم که فخرفروشی عادتشان شده. ما در کابوس دیگ…
هاجر رنجبر·۸ ماه پیشتوهم مجازیگفت: آی میس یو. بیام ببینمت؟گفتم: مرسی و چت روم را ترک کردم در حالی که با خودم فکر میکردم آیا او همان الفرودوی نقاشیست که گیتار هم می نوازد…
هاجر رنجبر·۱ سال پیشپرنده فقط یک پرنده نبود.خودم را که دلش از زمین و زمان گرفته بغل می کنم و به کنجی میبرم بی آنکه از حزنی که بر روح و جسمم سنگینی می کند شکایتی بکنم. می گویم در ا…
هاجر رنجبر·۱ سال پیششوخی سنگین دیگر دیر شده بود و او بی جان تر از آنکه به جدی بودن این همه ایمان بیاورد.با دست و پای بسته،چشم ودهن بسته و تنی بسته به بتن سیمانی از آب بی…
هاجر رنجبردرنویسندهای که تو باشی·۱ سال پیشماهی به ماهی، روزی یه ماهیهمونطور که باهام حرف میزنی، یه قبیله ماهی منو به سطح آب می برند و اونوقته که میتونم نفس بگیرم تا یک ماه سر پا باشمو تشنج نگیرتم. انگار اکسی…
هاجر رنجبر·۱ سال پیشWould you like some?Take the juice out of Hafiz's poem so much so that nothing of sweetness is left and remember "Roma non fu fatta in un giorno" just as genui…
هاجر رنجبر·۱ سال پیشچشم هایی برای ندیدن؟ گوش هایی برای نشنیدن؟بالاخره هدست خریدم! به نام خداوندگار صدا و موسیقی باکیفیت! نه از سر شوق که از سر اجبار! جبر اختیاری! حد فاصل میان دارندگی و برازندگی و نداش…