دیشب دردامو ریختم تو دریا نهنگا خودکشی کردن...
قاتل حسن نصرالله منم ؟
در زیرزمین دانشگاه ما باکس بزرگی هست که تشکیل شده از کمد های بزرگ مکعبی با جنس فلز زنگ زده و کلید هایی که هر کدام به 3 یا 4 عدد از این در ها میخورن . من هم دو عدد از این کمد هارو دارم که چند ترم قبل ازم یکی دوتا امضا و ودیعه ی 100هزار تومانی ... دیروز رفتم زیرزمین برای برداشتن وسیله ای .. حدود نیم ساعت بعد دوباره برگشتم زیرزمین و باکس کمد غیب شده بود...به هرکی گفتم خبر نداشت تا اینکه خدمات گفت بردیم خوابگاه دخترا...عههه خوابگاه دختر خانوما؟؟پس وسیله هام ؟ فردا بیا.. امروز با کلی التماس و خواهش چون وقت نداشتن منو با یه نفر فرستادن انبار ... دیدم همه ی وسیله هامو حتی گرون ها و شکستنی هارو پرت کردن داخل کیسه زباله .. مثل کسی که دوست نداره فرد نجسی داخل خونش باشه وسیله هامو زباله پیچ کردن.چقد دلم به حال فلاکت خودم سوخت.آخ....دلم به حال غربت خودم در این شهر که هیچکسی درک نمیکنه چه حالی دارم .... هع چی دارم میگم ؟؟ ببخشید بزارید برم سر موضوع اصلی ...فوت حسن نصرالله...
در حرم بودم حدود ساعت 2 صبح که کسی پشت میکروفون گفت میخوایم واسه ی امید زندع ماندنشون دعا ختم کنیم و تا 4همه گریه میکردن...امروز در دانشگاه من هم قبر نمادین -حلوا - خرما-چایی پخش کردن...
امروز واقعا فهمیدم منه ایرانی توی مملکت خودم غریب تر از یک لبنانی ام .چرا اینقدر هزینه ؟برای کجا؟برای چی؟گیرم که امریکا اسرائیل به مرگ بر پرچم هاشون بمیرن .. با اخلاق بیخودتون و شعوری که در برابر کشتی اندازه ی پنجره ی اون نیست چیکار میکنین؟ امشب نانوایی بودم ... توی صف بودم که از یکی از حزب الهی ها که مردی ریش بلند با یقه ی بسته و پیراهن آبی که با همسر محجبه اش اومده بود پرسیدم حسن نصرالله کی بود ؟ و چند دقیقه ای توضیح داد.. بعد پرسید از کجایی؟منم اسم شهرم رو بهش گفتم ... نان رو تحویل گرفت و با همسرش رفت . بعد چند ثانیه برگشت داخل مغازع و گفت امشب جای خواب داری؟ گفتم آره . گفت میتونی بیای خونه ی ما.. و کلی اصرار دیگه و موفق شدم با نه های متوالی بدرقه اش کنم ...
الان یک دفعه نگران دخترای خوابگاه شدم . جاشون خوبه ؟ گرمه؟اذیت نمیشن؟وسایلشونو داخل باکس میزارن؟ کاش روزی بتونم ریشه ی این جور دختر رو از بین ببرم که جنس مخالف خودش رو فدای منافعش میکنه .
چند روز پیش با پیجی در اینستاگرام اشنا شدم که خانومی از پسرا صحبت میکنه . جملات کوتاهی میگه در موردشون که این کامنت رو دیدم و فهمیدم #زن_زندگی_آزادی یعنی کشک که کاش کشک بود وقتی دختر نمیتونه این رو ببینه ... چی بگم دیگه ؟ چیکار کنم تا از وجود از تا حدی بیشرف این موجودات باخبر بشید؟
همونایی که فردا ساعت 2 کلاس 205 طبقه ی دوم کلاس دارم
مطلبی دیگر از این انتشارات
بلندشو کوروش من
مطلبی دیگر از این انتشارات
غریبی به نام وطن
مطلبی دیگر از این انتشارات
هوارکه ، ژن ،ژیان ئازادی...