نازِ چشمانِ تو را قاب کنم در دلِ شب تا که مهتاب ننازد به جمالش هر شب
پرتقال ممنوع من
هیچ وقت از نزدیک ندیدم خنده هاتو اما با صدای خنده هات عاشق تر از قبل شدم .بغلت نکردم ولی هر ثانیه دلم تنگ بغل کردنته
من دلم تنگ بغلی میشه که هیچ وقت حسش نکردم
اتاق بغلی من زندگی نمیکردی که حال بدم و گریه هام رو بفهمی ولی باز هم فهمیدی.
تو نزدیکترین دور من بودی ، کنارم نبودی اشکامو پاک کنی ولی هر بار با حرفات وسط گریه خندیدم ، تو اره تو شدی دلیل برق چشمام دلیلی که صبح ها برام قشنگ تر بود و دلیلی ک الان با ماه درمورد تو صحبت میکنم وهر موسیقی و غزل مرا یاد تو میاندازد
کنارت نبودم ک شب را تو بغلت صبح کنم اما باز هم تو خیال توی بغل تو شب هایم را صبح کردم، دور بودی ولی نزدیک ،کیلو متر ها ازم دوری ولی بازم همه جا دنبال توعم توی ماه، توی آسمون ،توی مردم درون همه دنبال توِ من میگردم.
و چقدر که الان ندارمت سخته برام اینکه هرشب به وویس و صدا هات گوش بدم و باز از نو عاشق بشم دلتنگ ترم میکنه
"اخ من دور تو بگردم"
"دیوونه بیا بغلم ببینم دلم تنگت شده"
"دیوونه ناراحتی ؟ من که میفهمم حالتو ولی تو دروغ بگو "
همه چیز یادمه و هر شب توی ذهنم مرور میشه حرفات و خنده هات، صدات و اینکه هر دفعه ناراحت بودم میگفتی دورت بگردم نیستم اشکاتو پاک کنم ولی گریه نکنیا میگفتی نبینم ناراحت باشی ها میگفتی اندازه تموم ستاره ها دوسم داری اندازه تمام پروانه ها
هی مرور میشه هی توی ذهنم عبور میکنه حرفات و من دیوونه تر از قبل میشم
دوری ازم ولی تیکه قلبم را اونجا اون سرزمین دور پیش تو جا گذاشتم و هر روز قلبم درد نبودت را میکشه
پروانه های دلم هی بی تابی میکنند.، بغض نبودت گلومو زخمی کرده و چشمام.... چشمام دیگه برق شادی بودنت را نداره
سخته که دلت برای بغلی ک تجربه نکردی تنگ بشه برای پیام دادنش و دو سه ساعت مکالمه تون تنگ بشه
از وقتی رفتی شاعر هم شدم هی درمورد چشمات ک آرزوی دیدنشون از نزدیک را دارم شعر میگم از خنده هات شعر میگم، از ممنوع بودنت شعر میگم از موی فرت و از کل دنیام ینی تو شعر میگم
سخته که عاشقت باشم و عاشقم باشی اما ممنوع باشی برام
سخته وقتی بین اینهمه عشق و خواستنت مجبور به سکوت و نداشتن تو بشم
محکوم به عاشق بودن و نداشتنت، و کاش میفهمیدی بعضی رفتن ها پر از خواستنه پر از حرفه و پر از عشقه
هنوزم روز تولدت خاص ترین روزه و رنگ مورد علاقت زیبا ترین رنگ هنوزم بخاطر تو لباس زرد میپوشم و چای لیمو میخورم و هنوزم پرتقال منو یاد تو میاندازد و هنوزم دلم تنگ موی فری میشه که هیچ وقت لمسش نکردم
دلم تنگه پرتقال من ....
مطلبی دیگر از این انتشارات
دستها خواهند گفت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلتنگ تصوریام که ازت دارم؛ دلتنگ خودت نه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهمانِ مامان*