كمالگرایی با من چیکار میکنه؟

خواهرزاده ام دوباره اومده بود تا با هم کلی خاطره بسازیم و کارهای جالب کنیم. برای اولین بارهیچ ایده ای برای سرگرم کردنش نداشتم.

رفتم سراغ جعبه لوازم نقاشیم، که شامل رنگ های آکریلیک، گواش، آبرنگ و قلم موهای مختلف بود. این لوازم رو حدود پنج سال پیش خریدم. رنگ های آکریلیک به نسبت گرون تر از بقیه بود و منم تا به حال با اونا کار نکرده بودم.

رنگ های دیگه رو استفاده میکردم ولی آکریلیک رو نه! میترسیدم زود تموم بشه، حیف بشه یا من نقاشی قشنگی نتونم باهاش بکشم. کل این پنج سال توی جعبه دست نخورده بود. تا اینکه دیشب با خواهرزاده ام ازشون استفاده کردیم.

حدس بزنین چی شد؟ بله رنگ ها خراب شده بودند و کیفیت خودشون رو از دست داده بودند! راستش ناراحت شدم. ولی گفتم خب به درک! هنوز میشه باهاشون یه کارهایی کرد.

با چند تا چیز پیدا کردیم که رنگ شون کنیم. از پینترست هم برای ایده نقاشی کمک گرفتیم.

خواهرزاده ام یه جعبه پلاستیکی داشت که تصمیم گرفت صورتیش کنه با قلب های قرمز، من یه جا موبایلی چوبی داشتم که یه سبز پاستلی قشنگی بهش زدم و یه جعبه کیبورد قدیمی که فیروزه ایش کردم و قلم موهام رو داخلش گذاشتم.

آره دیگه
آره دیگه

راستش خیلی خوب و عالی نشدن! ولی بنظر خودمون خوب شدن، و حسابی بهمون خوش گذشت و کلی خندیدیم.

و من فهمیدم که کمالگرایی فقط همه چیز رو خراب میکنه، نباید بذاریم بر ما غلبه کنه.

من کیک هم درست میکنم به خوبی کیک های فروشگاهی نیست، ولی از درست کردنش لذت می برم و البته سالم تر هم هست. من مینویسم، نوشته هام در حد نویسنده ها نیست، ولی دوستشون دارم و با نوشتن حال بهتری پیدا میکنم.

راستی فکر میکنم راه خیلی زیادی تا بهبودی کامل بیماریم نمونده، شاید فقط چند کیلومتر دیگه :) اما تاثیری که روی روح و روانم گذاشت انگار هنوز جای کار داره. تراپیستم گفت نقاشی برای اضطرابم خوبه.

.

.

راستی حدود 34 روز دیگه تا پاییز مونده! بگو ببینم برنامه ای براش داری؟ از لذت های موردعلاقه ات توی پاییز برام بنویس