« این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم؟ »
من نمی نویسم ، مینوازم
نوشتن مثل نوازندگیه ...
تو نواختن دستا ، انگشتا ، حس لامسه یا هر چی که اسمشو میزارید وارد عمل میشن و یه اثر هنری و خلق میکنن. و مخاطب، حس شنوایی روح شماست .... برای درک اون اثر هنری نیاز به دنبال کردن حرکات انگشتان شخص نوازنده ندارید کافیه چشماتونو ببندید و بزارید روحتون بشنوه و درک کنه و لمس کنه
ولی
تو خوندن نوشته نیازه چشماتونو در حد نیاز باز کنید هم چشم روح و هم جسم و بعد کلمه به کلمه ی نوشته شده توسط انگشتان هنرمند نویسنده رو ببلعید (البته باز هم نیاز به دنبال کردن حرکات دست نویسنده نیست )
بله هر کلمه ی که میخونید رو در هنری ترین حالت ممکن نواختم و تنها خودم شاهد صدای حروف بودم هر جمله رو با هر تعداد حروف در یک حالت تکراری و لذت بخش کنار هم چیدم ...
اون چیزی که با انگشتانم میفشارم تکراریست همیشه همان حروف و در همان جای همیشگی، ولی زمان تکرار مهم است ، آن صدا هم با یک اشتباه عوض میشود مگر نه ؟
آن یک کلید ، تأخر و تقدمش
سرد را میکند درد ( البته میتوان از درد به سرما رسید و یا برعکس)
گرگ هم مرگ میشود ....
غصه هم قصه میشود ....
از کار هم میشود به دار رسید ....
برای بار اول میخوام با کیبورد گوشی پست بنویسم این برام سخت و عجیبه
اینکه هر ده انگشتم روی حروف قرار نمیگیره حواسم و پرت میکنه، اینکه فقط دوتا از ده تا موظف شدن حروف و کنار هم بیارن سخته . اصلا مغزم برای نوشتن یاری نمیکنه . فضایی که روی مانیتور و کیبورد بزرگم داشتم، آرامش صدای کلیدها ،پوزیشن قرار گیری و... همش روی برون ریزی افکارم تاثیر داشتن .
الان یه حس هیجان زیر پوستی دارم البته قرصی که خوردم داره اثر میکنه .یه بی حالی مضخرفی هم دارم انگار دست و پامو بستن و برام لالایی میگن ....
احساس میکنم این یه تمرینه برام چون به پدرم اطلاع دادن تا تولدم لپ تاپ نمیخوام و احتمالا موقع رفتن به دانشگاه قرارع از رفیق شفیقم کامپیوتر عزیزم دور باشم این خواسته ی درونیمه ؟ اره یا من آدم قانعیم یا حس درکم زیاده یا اونقدر خستم که از همه چی به سادگی میگذرم . ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
موضوع سخت تر از این حرفاست
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاطراتم هیچ قشنگ نیست (کودک سایکوتیک)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماجرا های من و استاد بیوشیمی