«دنیا به دور تو نمیچرخه!»
میخوام گریه کنم بخندم عصبانی بشم عشقـ ...
سلام:)
چند روز پیش فیلم سینمایی انجمن برف محصول سال 2023 رو از شبکه چهار تماشا کردم«برخلاف بقیه من طرفدار پروپا قرص شبکه چهار هستم چون به نظر من برنامه های خیلی خوبی داره...نداره؟!»
فیلم سینمایی براساس یه داستان واقعی بود داشت داستان کسایی رو روایت میکرد که در حادثه سقوط پرواز شماره 571 نیروی هوایی اروگوئه چه حوادث و اتفاقاتی رو پشت سر گذاشتن
در 13 اکتبر سال 1972 این هواپیما در رشته کوه های آند با 45 سرنشین سقوط کرد و فقط 16 بازمانده داشت!
برخی افراد در همون برخورد اولیه به کوه به علت ضربه و یا جراحات جون خودشون رو از دست دادن
عده ای یخ زدن
برخی زیر بهمن موندن و برخی افراد از بیماری و درد مردن!
کارشون به جایی رسیده بود که برای زنده موندن حاضر شدن از گوشت افرادی که مردن تغذیه کنن!
داشتم با خودم فکر میکردم یعنی در چنین شرایطی منم حاضرم برای بقا گوشت همنوع مرده خودم رو بخورم؟! الان جوابم نه هست اما احتمالا فشار گرسنگی زورش از خواسته من بیشتره!
فیلم توسط فردی 25 ساله به اسم نوما روایت میشه کسی که از ابتدا فکر میکردم قراره در انتهای داستان زنده بمونه اما در سکانسی که تقریبا باعث یه ساعت گریه من شد جون خودش رو از دست داد!
من نمیخوام الان راجب فیلمی که تماشا کردم صحبت کنم! گرچه پیشنهاد میکنم که اگه تماشاش نکردید خب تماشاش کنید پشیمون نمیشید:)
میخوام راجب این تیکه از فیلم حرف بزنم!
پانچو: این حرف رو نزن نوما نگران خودت باش!
نوما:«نگران خودم باشم؟! یه نگاه به من بنداز! من 25 سالمه پانچو...خیلی از عمرم مونده.کارای زیادی باید بکنم... میخوام دوباره خواهر و برادرم رو ببینم پانچو...میخوام برقصم!»
پانچو:«تو هیچ وقت نرقصیدی»
نوما:«میدونم! اما الان میخوام... میخوام همش رو انجام بدم. دلم میخواد گریه کنم پانچو...بخندم»
پانچو:«پس گریه کن»
نوما:«نمیتونم...»
پانچو:«گریه کن زود باش! گریه کن! بیا باهم گریه کنیم...برای چی میخندی؟!....آره بزن زیر گریه»
_پانچو و نوما همدیگه رو بغل میکنن و گریه میکنن«گریه ای که البته قاطیه با کلی خنده»
این یجورایی برای من تلنگر بود من 20 سالمه نمیدونم شاید فردا بمیرم یا فقط سه چهار سال دیگه از عمرم باقی مونده باشه... اما چیزی که در ذهنم هست اینه که من هنوز هم فرصت دارم!
نومای 25 ساله فیلم انجمن برف در حسرت باقی مانده عمرش بود!
دوست داشت زنده بمونه تا بیشتر عشق بورزه تا بیشتر ببوسه بغل کنه برقصه حس کنه و حتی گریه کنه!
این باعث شد با خودم فکر کنم مگه چقدر دیگه وقت دارم؟! مگه تا کی توانایی خندیدن و گریه کردن دارم؟
تا کی فرصت دارم عاشق بشم و به کسی که دوسش دارم عشق بورزم؟
چقدر فرصت دارم چشم های قشنگ مادرم رو هرروز ببینم و پدرم رو بغل کنم؟
آیا همیشه از آغوش گرم برادرم بهره خواهم برد؟
تا کی چشمام تونایی دیدن دنیا رو داره؟!
اگه همین فردا از خواب بیدار بشم و نتونم برخورد نور خورشید روی صورت و بدنم رو حس کنم چی؟!
اگه دیگه نتونم لمس کنم!
اگه نتونم برقصم بخندم موسیقی بشنوم!
از اینکه در حادثه ای فرصت باقی مانده ازم گرفته بشه نمیترسم..اگر قراره تا سی سالگی عمر نکنم و دنیارو ترک کنم برام اهمیتی نداره! چون چیزی که خالق من برام در نظر گرفته
اما میترسم از اینکه تا اون موقع بهم فرصت داده بشه اما همش رو هدر بدم!
میترسم به گذشته خودم نگاه کنم و ببینم که بهترین سال های عمرم رو در غفلت و نادونی سپری کردم
بدون هیچ لذتی
بدون هیچ عشقی
بدون هیچ احساس خوبی
و بدون هیچ درکی از خدای زیبای خودم...
میخوام از همه چیز لذت ببرم! حداقل تا سی سالگی
برام مهم نیست بعد سی سالگی قراره چه اتفاقی بیفته
اما الان سالمم میتونم ببینم نفس بکشم عشق بورزم میتونم همه چیز رو حس کنم و میخوام ازش لذت ببرم:)
چند وقت پیش یه کلیپ صوتی از حاج آقای پناهیان راجب نشاط بندگی میشنیدم
ایشون میگفتن وقتی آدما میرن جهنم از دو چیز میسوزن و درد میکشن
یکی عذاب جسمیه که بهشون روا میشه و باید تحمل کنن و درد بکشن
اما دیگری که عامل اصلیه عدم لذت بردن در دنیاس!
آدما وقتی میمیرن و میفهمن که چه عشقی رو با خداوند میتونستن تجربه کنن و چه زندگی زیبایی رو میتونستن هم در این دنیا و هم در سرای آخرت برای خودشون بسازن اما در غفلت سپری کردن افسوس میخورن و این عامل اصلی عذابه:)
پس چرا باید هم زندگی این دنیارو خراب کنیم و هم اون دنیا؟!
همین الان هم میشه حسابی از زندگی لذت برد و در نهایت هم به بهشت رسید...
اصلا راه بهشت از زندگی زیبای دنیایی میگذره:)
خیلی خوبه آدم کسایی رو توی زندگیش داشته باشه که دوسش دارن و بهش عشق میورزن
مادر پدر برادر و خواهر عشق زندگی یه دوست خوب...
همشون میتونن احساس رضایت و شادی رو به قلبمون هدیه کنن و باید هرروز بابتش خداوند رو شکر کنیم...
زندگیاتون سرشار از شادی و لذت:)
پ.ن یک: رحلت پیامبر اکرم«ص» و شهادت امام حسن مجتبی«ع» رو به همه مسلمانان جهان تسلیت عرض میکنم.(صلوات یادتون نره😉🌱)
پ.ن دو: نمیدونم چرا این پست رو نوشتم:)) فقط میخواستم یه قول به خودم داده باشم که از این لحظه به بعد بهتر از قبل زندگی کنم.
پ.ن سه:یه قطعه از موسیقی فیلم انجمن برف رو قرار دادم به نظرم قشنگ بود.. گرچه سه چهار روز دیگه ویرگول پاکش میکنه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خُرده نویسی²
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی «نیستی» به «هستی» راه یافت...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نان و پرتقال