نازِ چشمانِ تو را قاب کنم در دلِ شب تا که مهتاب ننازد به جمالش هر شب
کمی درباره ی چشم ها!
اگر شروع به خواندن کردید لطف کنید تا آخر ادامه دهید، نوشته ها معصوم تر از آن هستند که نصفه و نیمه رها شوند .
چشم ها زبان روح ما هستند ،آنها احساسات و حرفا های مارا در آرام ترین حالت ممکن بیان میکنند.
در سکوت فریاد کمک میزنند و درخواست اغوشی گرم میکنند
حرفی پر از سکوت یا سکوتی پر از حرف؟
گاهی سختی ها به همراه زیبایی هایشان ظاهر میشوند تا شاید قابل تحمل تر باشد مانند داشتن چشمانی بنفش...
ممکن نیست تا وقتی ک تو مبتلا به سندرمی باشی..
چشمان پر از راز و حرف هستند.
چشمان سبز..!
گویا جنگلی است
پر از پیچ و خم، با درخت های سر به فلک کشیده که هزاران جانور را در خود جای داده. جنگلی با مرداب هایی که نیلوفر های زیبا از درون آن رشت کرده اند و هزاران پری در گوشه و اطراف آن جنگل زندگی میکنند
رنگ برگ درختان ، مرداب های پر از گل های پیچک و نیلوفر آن چشمان را به رنگ سبز درآورد است !
چشمان سبز مانند دمنوشی سراسر آرامش است .
اگر در میان ان جنگلت گم شوم یعنی تا ابد در سرزمین چشمان تو زندگی خواهم کرد؟
- چشمان تو در زمستان های سرد برفی
همیشه یاد آور چمن زار های سبز بهارند چشمان سبز و گونه های سفید و لبان سرخ تو پرچم جمهوری غم زدگان اهورایی جهان است مژه هایت، نرده های استبدادی ست
زیبایی سوار بر قایق چوبی
سرگردان است در دریاچه ی چشمانت
تو پلک میزنی و انگار شاپرک بال بال میزند در باغ و من همین که پلک مینهم بر هم مدام میتراود به ذهنم رویای دلانگیز آزادی
چشمان قهوه ای؟
درمورد آن قهوه های تلخ پر از هیاهو چه بگویم؟
هزاران عاشق با قهوه ی چشمان معشوق شاعر شدند.
و هزاران کافر با هیاهوی چشمان یار مسلمان شدند .
هزاران مسلمان با شراب تلخ چشمان او مست و کافر شدند.
قهوه ای تلخ، تمام ماجرای آن چشمان است.
- بگذار بنویسم از چشمانت اقیانوس آبی رنگ آرام نیست
رنگ شده از شهد زنبوران نیست
طبیعت نیست ک سبزی برگ هایش عاشقانه مستم کند
قهوه ای تلخ است دیوانه میکند عاقل را
آرام نیست هیاهو دارد آن قهوه ی چشمانت
دیده ای صبح ها بعد از طلوع چشمانت را؟
آفتاب بوسده آن دو گوی قهوه ایت را
گویا هزاران شهد در قهوهی تلخ من حل شده است و اکنون قهوه ی تلخم شیرین شده است .
اگر تا بخواهم از چشمان آبی بگویم غرق در اقیانوسش شوم چه کسی مرا نجات میدهد؟
قایقی محکم به من دهید تا در اقیانوس طوفانی آن چشمان زنده بمانم
هزاران نفر در این اقیانوس جان داده اند لطف کن ای دوست آرام کن چشمانت را برای من . آرامش میان هر موج پر خروش چشمانت مرا به وجد می آورد
- آسمان
و هر چه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگ ها که هدر رفتند
و تو نشدند
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب بارانی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
كمالگرایی با من چیکار میکنه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
یکی بود، یکی نبود