میشه لبخند بزنی؟
یکم غرق شیم..
- ورقی از یک کتاب 📚
تا بهش میگفتم دوستت دارم...
تا میخواستم از قلب و احساسم براش حرف بزنم؛ چشم هاشو میبست!
بهش میگفتم: خب دیونه دارم باهات حرف میزنم... چرا اینجوری میکنی؟
چرا چشم هاتو میبندی لعنتی؟
میگفت: چشم بسته عاشق ترم!
از پشت پلک هام... هم میشنومت، هم باهات میرم به یه دنیای دیگه، توی این دنیا نمیشه راحت دیونگی کرد. عاشقی کرد. باس بری یه دنیای دیگه
از پشت تاریکی پلکام... با این صدای لعنتیت... میرم یه دنیای دیگه. اونجا، دوباره عاشقت میشم
لال میشدم
نمیدونستم بگم تو دیونهای
یا من که عاشق تو شدم
فقط نگاهش میکردم
به دنیام که توی چشماش بود
به این پلکای بسته که در بهشت چشمهاش رو به روم میبست...
فکر میکردم از پشت همین پلکهای بسته، یه دنیا تماشا داره...
📝علیرضا اسفندیاری 📔 مکالمه ی غیر حضوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلمات داغ
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو روایت مختلف(نه متضاد) از یک رویداد👌🏼
مطلبی دیگر از این انتشارات
25 عمل محبت آمیز ساده برای حال خوب🙂🌈