...

چیزی به یادم آمده است از جنینی‌ام
از آن رَحِم، از آن همه یک جا نشینی‌ام

چیزی مرا به فاصله، مجبور می‌کند
روحم که هرچه نور مرا دور می‌کند
"ای دوست! با چراغ نیا تا ببینی‌ام!"

یک مُشت خاک ِ یخ زده بُن‌مایه‌ی من است
"والاَبْرْ وَالسُّکوت"، همین آیه‌ی من است!
با یک اشاره می‌شکند بُغض ِ چینی‌ام

آن اوج... این فرود... برایم زیاد بود
تاج خدا برای سر من گشاد بود
افسانه است مسئله‌ی جانشینی‌ام

فَرگشته در معادله‌ی بی‌زمانی‌ام
سَرگشته در مُعامله‌ی آسمانی‌‌ام
برگشته از عقوبت ِ عشقی زمینی‌ام

یخ‌ می‌برم به قعر ِ جهنم، فُکاهی‌ام
قبله‌نمای میکده‌ای بین ِ راهی‌‌ام
آموزگار ِ مُرتَد ِ املاء و دینی‌ام!

مِیلی مهاجمانه ندارم در این چمن!
خوشحالی‌ام دوام ندارد... چرا که من
گُل‌های بازگشته پس از بازبینی‌ام!

افراشته اگرچه مرا دست‌های باد
انباشته همیشه غمی در سه رنگ ِ شاد
شرمنده‌ام که پرچم ِ ایران ِ چینی‌ام!

بیهوده نیست فلسفه‌ی ناامیدی‌ام
داغِ به یاد مانده‌ی مینو مجیدی‌ام
موی به باد رفته‌ی مهسا امینی‌ام...

شعر از: یاسر قنبرلو


https://aparat.com/v/ewy21f2

ازت ممنونم محمد احمدی بابت شرافتت و ایستادنت بابت همین برنامه کوچیک که لااقل این بچه ها جایی برای حرف زدن پیدا کنند و بسیار بیشتر ممنون بابت اینکه از مادرانی یاد کردی که فرزندانشان پرپر شدند. من هم خداروشکر یاد نگرفتم مصادره شان کنم. همشان بچه های ایران بودند و تا ابد هم بچه های ایران می‌مانند. من هم مثل محمد عذرخواهم از شما مادرانی که فقط خدا می‌داند چه رنجی کشیدید و من هم خشونت را در هر طرفی محکوم میکنم. تنها دلیل انتشار این شعر و ویدئو هم همین یاد کردن بود و بس.
دیالوگ را هم ببینید. برنامه خوبی‌ست.