من زیر اون ملافه خوابیده بودم

وسط جمعیت ایستاده‌ بودم. سرم گیج می‌رفت. چهرۀ آدم‌ها از تابش مستقیم نور ماشین‌های پلیس مدام قرمز و آبی می‌شد.

سر در نمی‌آرم.

شب بود. سرِ صحنه همه خودشون رو با پالتوهای سنگینِ زمستونی پوشونده بودن و من با یه پیراهنِ جرخورده تو تنم داشتم عرق می‌ریختم. این لکۀ بزرگِ خون روی لباسام چی بود؟ سرم...

خودم رو نمی‌شناسم. چه زمانیه؟

صورتک‌های کنجکاو. کبود. صورتک‌های سردرگم. سرخ.
کبودی، سرخی. کبودی، سرخی...
پلیس‌ها هنوز اون‌جان.

ضبط می‌شد همه چی. فلاش‌های دوربین می‌خوردن به مردمک‌های توی خیابون. ماشین‌های صف‌کشیده هی بوق، بوق، بوق.

آسمون قرمز شده بود که یه چیزی ازش بباره ولی نمی‌بارید. بارون نمی‌بارید ولی من صداشو می‌شنیدم. یه جا این‌طرف‌تر از خودم دریا بود انگار. صدای موجاش که می‌خوردن به صخره. صدای تازیانه زدنِ آب به آب. صدای باد. شروع طوفانو حس می‌کردم تو گوشم...

چرا این صداها تموم نمی‌شن؟

آمبولانس پیش پام ترمز می‌کنه. دارم برف نیومده رو می‌بینم. چند نفر با روپوش سفید. طرح سفید و گچیِ یه آدمکِ خالی رو آسفالت. یه ملافۀ سفید که پلیسا کشیده‌ن رو همون احمقی که گوشۀ خیابون مرده.

مرده بود یا خودشو می‌زد به مردن؟

از صدمتر اون‌طرف‌تر صدای آژیر خطر اومده بود. آمبولانسی رو دیده بودم که جمعیت رو کنار می‌زد. دیدمش که داشت می‌اومد سمت من. همون لحظه حس کردم چقدر خوابم میاد. پیشِ پام ترمز کرد.

یکی بهم بگه اینجا چه خبره؟

یه نفر از لابلای جمعیت داره صدام می‌کنه. هرچقدر سعی می‌کنم بفهمم به چه اسمی نمی‌تونم. دارن صدام می‌زنن. چندنفر دارن صدام می‌زنن. دارم می‌شنوم. صدای موج‌ها رو که می‌خورن به صخره. یکی فریاد می‌زنه بمون. نرو از اینجا، بمون. کاوه‌ست که وایساده تو ساحل.

خوابم برده بود؟

رفتم دراز کشیدم رو همون رد خوابِ گچیِ آدمک. هیچکس حق نداشت بهم نزدیک بشه؛ حتی کاوه.
نور دوربین‌هایی که آدم‌ها گرفته‌ بودن سمت ملافه چشمم رو می‌زد. سرم رو برگردوندم. یه دختر با چشم‌های شبیه به خودم از اون بالا داشت نگام می‌کرد. لبۀ یه ساختمونِ خیلی بلند وایساده بود. بدون خون. بدون سرگیجه. بدون مرگ.

کی اونجاست؟

بابا از پشت هلم می‌ده. تاب نمی‌خورم؛ می‌افتم زمین. زانوهام گلی شده‌ن. زخمی‌ام. مهشید دستم رو می‌گیره و بلندم می‌کنه. اینجا دارم راه می‌رم. اینجا دارم می‌دوئم. اینجا وایساده‌م سرِ یه دوراهی و اشک می‌ریزم.
مدیر مدرسه چشمای ورم‌کرده‌م رو می‌بینه و می‌پرسه کجا بودی. حرفام بوی الکل میده. قیچیِ لای استخوناشو جلو میاره و موهای سرم رو که از مقنعه‌م بیرون زده‌ن قطع می‌کنه از بدنم. خون از چشام بیرون می‌زنه. سرم عفونی میشه.
اینجا دارم فرار می‌کنم. این‌جا وسط آبم. صدای اقیانوس تو گوشمه. بابا می‌زنه تو گوشم. این‌جا دارم برمی‌گردم خونه. اینجا شبه. اینجا شبه. اینجا شبه. هنوز شب. باز شب. اینجا خوابم. صدای طوفان. رعدِ بدون برق. اینجا کاوه از خواب بیدارم می‌کنه. اینجا سرده. اینجا منم که زیر اون ملافه خوابیده‌م. اینجا منم که بیدار نمی‌شم. اینجا منم که مرده‌م.

🧷:

https://soundcloud.com/welostthesea/we-lost-the-sea-departure-4