ماجراجویِ یکجانشین - نسل مضطرب

ماجراجویِ یکجانشین

من تمامیِ مردگان بودم

پست‌های ماجراجویِ یکجانشین در

انتشارات نسل مضطرب

سایر پست‌ها در ویرگول

کابوس آزادی

کابوس آزادی

«از جامۀ عدالت و قانون عریان شدم»

این‌جا شهر من نیست

این‌جا شهر من نیست

سربازی سرِ بازیِ سرسره بازی، سربازی را کشت. گوسفندی سرِ بازیِ گرگم به...

من زیر اون ملافه خوابیده بودم

من زیر اون ملافه خوابیده بودم

چی باعث شده فکر کنی از آدمِ زیر ملافه خیلی دوری؟

هایپوکسیای نسلِ ورم‌کرده

هایپوکسیای نسلِ ورم‌کرده

باد شهر آرزوهایم را برد

به اتاقم که نگاه می‌کنم خودم را می‌بینم؛ شاید حتی تو را!

به اتاقم که نگاه می‌کنم خودم را می‌بینم؛ شاید حتی تو را!

شده حس کنی وضعیتت با سر و وضعِ اتاقت هم‌کوکه؟

دهنم تلخه

دهنم تلخه

«- تازیانه‌اش بزنید!»

من این‌جا نیستم

من این‌جا نیستم

«جهان به نخ نازکی بند است. آن نخ، روان انسان است.»

نمی‌دونم چرا این‌جام؛ وقتی حتی یادم نمیاد کجام!

نمی‌دونم چرا این‌جام؛ وقتی حتی یادم نمیاد کجام!

به راستی خوش به حال تو؛ چنانچه نبوده‌ای، نیستی و نخواهی بود.

من از شهر می‌ترسم، ولی نباید از آن بیرون رفت.

من از شهر می‌ترسم، ولی نباید از آن بیرون رفت.

«کابوس، همیشه از بین نمی‌رود؛ گاهی یک کابوس به کابوسی دیگر تبدیل می‌شو...

من مرگ را زیسته‌ام

من مرگ را زیسته‌ام

و این منم؛ زنی تنها در آستانه‌ی فصلی سرد