ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۲ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه و نور است آخر که مینشاند آتش را، در حریق جنگلها. عشق، عشق، عشق... برداشتی آزاد از نمایشنامۀ کسی میآید اثر یون فوسه #نروژ
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۴ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه کابوس آزادی «از جامۀ عدالت و قانون عریان شدم»
Sattar در نسل مضطرب ۴ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه ترس از اضطرابِ خود ترسیدن از خود، ترسناکتر از ترسیدن از اضطراب...
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه اینجا شهر من نیست سربازی سرِ بازیِ سرسره بازی، سربازی را کشت. گوسفندی سرِ بازیِ گرگم به...
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۴ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه من زیر اون ملافه خوابیده بودم چی باعث شده فکر کنی از آدمِ زیر ملافه خیلی دوری؟
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۴ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه هایپوکسیای نسلِ ورمکرده باد شهر آرزوهایم را برد
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۵ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه به اتاقم که نگاه میکنم خودم را میبینم؛ شاید حتی تو را! شده حس کنی وضعیتت با سر و وضعِ اتاقت همکوکه؟
ماجراجویِ یکجانشین در نسل مضطرب ۵ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه من اینجا نیستم «جهان به نخ نازکی بند است. آن نخ، روان انسان است.»