"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
ذهن استعمارزده: عامل عقب ماندگی
ایران جزو معدود کشورهاییست که در دنیا نه استعمارگر بوده و نه استعمار شده اما چند صد سال زیر چکمه های آمریکا، انگلیس و فرانسه بودن ذهن ایرانی را تبدیل به یک ذهن استعمار زده کرده است. ذهن استعمار زده حتی از استعمار شدن هم بدتر است چراکه اگر استعمار بشویم میدانیم چگونه از گیر این استعمار خلاص شویم اما اگر ذهن استعمارزده داشته باشیم نمیتوانیم به سادگی از آن رها شویم.
اما ذهن استعمار زده چیست؟ به تعبیر ساده فردی دارای ذهن استعمار زده است که منتظر می ماند فردی از خارج محیط زندگی وی وارد شود، زندگی او را دگرگون کند و اون بدون کمترین تلاشی به مسیر رستگاری و سعادت رهنمون شود.
آلبر ممی در کتاب « چهره استعمارگر وچهره استعمار زده» می نویسد که استعمار گران معتقدند که استعمارزده « تنبل وتن پرور»است .استعمار زده هرگز بعنوان فردی مثبت در نظر گرفته نمیشود: استعمارزده چنین« نیست»، چنان« نیست ». استعمار زده هرگز بعنوان فرد مشخص نمیشود وبرای اوحقی جز غرق شدن در مجموعه ای گمنام نیست؛ اینها چنینند..اینها همه شان اینطوریند». ممی میگوید استعمارزده کم کم آنچه که استعمارگر در حق او میگوید می پذیرد و از اینجا فاجعه آغاز میشود.
ذهن استعمارزده مدام میگوید نمیشود و نمیتوانیم. گفته میشود هربار که به خود بگوییم نمیتوانیم کاری را انجام دهیم باید 19 بار بگوییم میتوانیم تا اثر آن یکبار را خنثی کنیم. این کارکرد مغز است و رسانه ها از این طریق ناامیدی و ناتوانی را به جوامع فرودست تزریق میکنند تا ذهن های آنها را مسموم و استعمارزده باربیاورد.
در ایران نمونه های بسیار زیادی از ذهن های مسموم و استعمارزده را شاهد هستیم. کسانی که تفاوت بین حرکت مثبت و منفی را درک نمیکنند و مدام به فکر عقب نشینی هستند چراکه سالهاست با ذهن استعمار زده زندگی کرده اند و مدام این تفکرات در اذهان آنها کاشته میشود.
در جریان انقلاب های آمریکای لاتین سیمون بولیوار بارها شکست خورد، تبعید شد دوباره بازگشت. چرا بولیوار نتوانست اولین بار پیروز شود؟ چون مردم آمریکای لاتین نمیتوانستند زندگی بدون استعمارگرها را تصور کنند. چه کسی باید بر آنها حکمرانی میکرد؟ چگونه باید بدون انگلیسی ها و اسپانیایی ها زندگی میکردند؟ اصلا چگونه میتوانستند با سلاح های مخوف اسپانیایی ها مقابله کنند؟ با هربار شورش بولیوار این تصور در میان مردم قوت میگرفت که اگر بخواهند میتوانند زندگی بهتری داشته باشند. میتوانند تمام پول های خود را خرج خانواده خود کنند به جای اینکه به دولت اسپانیا در آنسوی آب ها مالیاتی پرداخت کنند، میتوانند بدون نائب السلطنه هم از پس خود بربیایند. بولیوار بسیار سختی کشید اما توانست این ذهن استعمار زده را از تفکرات استعماری پاک کند.
جریان انقلاب هند بسیار تاسف بار تر از آن است. کشور 300 میلیونی هند به مدت چند دهه زیر یوغ انگلستان که کمتر از یک صدم هند جمعیت داشت به سر میبرد. 300 میلیون نفر چگونه چند دهه مستعمره ی یک کشور چند صدهزارنفری بودند؟ پاسخ در ذهن استعمار زده ی آنها بود. هندی ها برای سالها هربار که چشم بازکرده بودند خود را مردمی پست و حقیر یافته بودند که باید برای افسران انگلیسی پادویی میکردند و دختران زیبایشان را برای این افسران پیشکش میکردند.
البته که چند دهه در استعمار این کشورها بودن تبعات بسیار زیادی دارد. هند که زمانی یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا بود امروزه با زاغه های پرشمارش و جنگ های فرقه ای متعددش شناخته میشود و مانند تمام کشورهای استعمار زده که نسخه ی پیشرفت غربی را اجرا کرده است (مانند برزیل، آفریقای جنوبی، آرژانتین، مکزیک، کلمبیا و...) اختلاف طبقاتی در آن بیداد میکند در هند شاهد زاغه هایی هستیم که با دیوارهای بلند از مناطق مرفه جدا شده اند که نمونه ی این جداسازی را در دهلی میبینیم در آفریقای جنوبی فاصله ی میان شهرها را چیزی به جز فقر، فلاکت و مصیب پرنکرده است و بعد از خروج از شهر تا کیلومترها بجز فقر چیزی دیده نمیشود.
اما چرا اینطور شد؟ آیا گاندی و بولیوار و ماندلا میخواستند کشور را از مستعمره نشین ها گرفته و به ثروتمندان تحویل دهند؟
پاسخ این جواب در همان ذهن های استعمارزده است. این کشورها برای سالها مردمانی مستعمره داشتند و امروز درست است که از گیر استعمار خلاص شدند اما ذهن های آنها آلوده است و هر نسل به نسل بعدی این مسمومیت را منتقل میکند. اینکه هندی نمی تواند در هند موفق باشد این که آفریقایی برای موفقیت باید به اروپا سفر کند اینکه اگر متولد آمریکای جنوبی باشی جایی برای پیشرفت نداری و باید هرطور شده به اروپا یا آمریکا سفر کنی تا رویاهایت به واقعیت تبدیل شود.
و اینگونه شد که اروپا و آمریکا طی دهه ها با استعدادترین افراد را از تمامی کشورهای دنیا جذب کرد و توانست در تکنولوژی های گوناگون پیشرفت کند. اینگونه شد که در بعضی تیم های ملی آمریکا کمتر کسی را میبینیم که بیش از سه چهار نسل در آمریکا زندگی کرده باشند و اینگونه شد که آنان شدند آقای جهان و ما شدیم جهان سومی.
امام خمینی (ره) بعد از کودتای نوژه خطاب به دشمن فرمودند:((این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یکچند نفر را بکشیم و یک مثلاً جاهایی را بکوبیم اینها خیال میکنند که یک جاست مرکز، اگر فرض کنیم آن محل، کوبیده بشود همانطور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را میکوبیدند دیگر، دیگران کمکار داشتند یا کار نداشتند حالا هم اینطوری است. حالا همه خانهها مرکز است.))
در حکومتی که همه خانهها مرکز است برای نابودی آن چه باید کرد؟ پاسخ واضح است: باید در تمام خانهها نفوذ کرد. در حال حاضر ۱۴۵ شبکهی ماهوارهای فارسیزبان در حال فعالیت هستند و هدف اصلی آنها فلج مغزی کردن نسلهای ماست. انسانها ذهنشان فقط اهمیت دارد. اگر مردم فکرشان آزاد باشد، به آرمانها و آرزوهای خودشان فکر میکنند که این آرمانها با منافع امپریالیسم سازگار نیست.
– آلوین تافلر: وقت آن رسیده که توپخانهها جای خودشان را به رسانهها بدهند.
– ریچارد نیکسون: باید تجددطلبان را در جهان اسلام پشتیبانی کنیم این هم به سود ماست هم به سود آنها.
– دیوید کیو (مأمور سازمان سیا): مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.
برای پیشرفت قبل از هرچیز باید ذهن های استعمار زده را اصلاح کرد. باید تابوها را شکست تابوهای ما نمیتوانیم ما حقیریم. زمانی که علیرضا بیرانوند از تقابل با بهترین بازیکن جهان استقبال کرد افرادی وی را احمق خطاب کردند و دیشب با مهار پنالتی رونالدو نشان داد چه کسانی احمق بودند. باید همگی به بیرانوند حسادت کنیم کسی که تابوی خود را شکست و به استقبال چالش رفت و سرفراز بیرون آمد حال نوبت ماست که تابوهای ذهنی که سیصد سال در ذهن های ایرانی ها تنیده شده بشکنیم و به استقبال چالش ها برویم. این روحیه ما نمیتوانیم را دور بیندازیم و از پوسته ی جهان سومی خود بیرون بیاییم. به این باور برسیم که نجات همه ما در همین خانه است نه در واشنگتن، لندن یا پاریس.
مطالب قبلی:
مطلبی دیگر از این انتشارات
تردید در مبانی توسعه
مطلبی دیگر از این انتشارات
من محمد حسینی بهشتی ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگاهی کوتاه به نهادهای کارگری ایران در گذر تاریخ