آدم‌های خوب، خوب نیستند!

ما آدم‌ها با بازخوردی که از محیط پیرامون دریافت می‌کنیم، قواعد زندگی خودمان را می‌سازیم. مثلا اگر یک بچه، به بخاریِ روشن دست بزند، برایش تجربه می‌شود که دست‌زدن به بخاری همراه با جریمه‌‌ای سوزناک است. داغ بودن بخاری، قاعده‌ای‌ست که در ذهن کودک ثبت می‌شود. این تجربه و بازخورد، یعنی کشف ما از جهانی که شناخت کاملی از آن نداریم.

اگر یک بار از میوه‌ای خوش‌مزه میل کنیم، تمایلِ ما برای تهیه‌ی مجدد این میوه بیش‌تر می‌شود. اگر عادت داشته باشیم که به‌راحتی هر کسی را مَحرم اسرار خود بدانیم، ممکن است فقط یک‌بار، یکی از همین محارم، از پشت خنجر بزند. همین کافی‌ست تا شناخت ما را از واقعیت و آدم‌ها، عمیقا تغییر بدهد.

ما در طول روز کارهایی را انجام می‌دهیم و انتخاب‌هایی می‌کنیم. هر انتخاب در کوتاه‌مدت یا بلندمدت بازخوردی را به ما پس می‌دهد. این بازخورد ممکن است حامل رنج باشد و یا حامل لذت. بر اساس آن بازخورد یا واکنشی که از جهان هستی می‌گیریم، قواعدی برای خود می‌سازیم و جهان را در ذهن خود بازترسیم می‌کنیم. از آن پس رفتارهای خود را متناسب با تصویر جدید از جهان تنظیم می‌کنیم.

نقاشی‌های ما از جهان با هم متفاوت است. چون تعامل ما با جهان، بازخوردهای آن و شیوه‌ی برداشت ما از آن‌ها با هم متفاوت است.

بدها، بدی را با بدی پاسخ می‌دهند و تحمل تماشای زشتی را جانب دیگران ندارند. انگار متعهد شده‌اند که رذایل را در انحصار شخص خودشان نگه دارند. و این یعنی به صادر شدن هر کنشِ ناپسندی از سوی ما حساسیت بیش‌تری نشان می‌دهند. مثل آن بخاری، که دست‌درازی کودک را با داغ‌کردن جریمه می‌کند. اما خوب‌ها شاید صدها بدی از ما را ببینند و مثل ما مقابله به مثل نکنند. این‌جاست که چون بازخورد مناسبی برای رفتار زشت خود نگرفته‌ایم، و به ازای رفتار زشتمان جریمه نشده‌ایم امکان اصلاحش را با احتمال زیادی از دست می‌دهیم.

آدم‌های خوب، خوب نیستند، چون تصویر درستی از واقعیت به ما نمی‌دهند.
با آدم‌های خوب نمی‌توان به جمع‌بندی درستی از شخصیت عموم افراد جامعه رسید. آن‌ها افراد متمایزی هستند، که با کنار گذشتن خودخواهی، رفتارهای نسنحیده‌ی ما را با بدی پاسخ نمی‌دهند. بلکه با منش و کرامت خودشان آن را نادیده می‌گیرند.

آدم‌های خوب خوب نیستند،‌ چون توقع ما را از دیگران بالا می‌برند.
وقتی مدتی با یک دوستِ مهربان معاشرت داشته باشید، ناخودآگاه توقع‌تان از مهرورزی دیگران بالا می‌رود و با هر کم‌مهری، بیش‌تر از پیش متحمل رنج می‌شوید؛ چون عادت به آن نکرده‌ایم و به این باور نرسیده‌ایم که از دیگران می‌شود بدرفتاری هم دید.

علت ریشه‌ای خشم، امید است. ما عصبانی هستیم چون بیش‌از‌حد خوش‌بین‌ایم و به‌اندازه‌ی کافی برای استیصال‌های ذاتی جهان آمادگی نداریم. مردی که هر‌بار کلیدهایش را گم می‌کند یا پروازش را در فرودگاه از دست می‌دهد و فریاد می‌کشد، اعتقاد تأثیرگذار اما بی‌ملاحظه و ساده‌لوحانه‌اش را به جهانی نشان می‌دهد که در آن کلیدها هیچ‌گاه سرگردان نمی‌شوند یا هواپیماهای سفرهای‌مان همیشه تضمین‌شده‌اند.

کتاب یک هفته در فرودگاه | آلن دوباتن

وقتی مدت‌ها با دوستی هم‌کلام باشید که حرف‌هایتان را می‌فهمد، به آن‌ها منطقی فکر می‌کند و در صورت خطا به‌درستی و با ملایمت اصلاح می‌کند، دیگر تحمل هر آدم متعصب و خودخواهی را نخواهید داشت. حتی اگر این تعصب، از میانگین موجود در اجتماع بالاتر نباشد.

انگار خوب‌ها به دنیا آمده‌اند تا با تمایز واضح‌شان از بدها، آن‌ها را در چشم‌های کوررنگ و کم‌دقت ما رسوا کنند.

این را نگفتم که سعی کنیم از جمع نیکان روزگار فاصله بگیریم و به محفل رفقای ناباب بپیوندیم. اصلا این افرادِ بزرگوار به اندازه‌ی کافی نادر هستند که موجب پرورش بد ما نشوند :)
اما هدف من این بود، که بگویم برای خوب شدن، زیاد در جست‌وجوی آدم‌های خوب نباشیم و از ناجوان‌مردی روزگار ننالیم. شاید آدم‌بدها فرصت بیش‌تری برای به‌بود شخصیت و رفتار در اختیار ما قرار دهند.


اگر با خوب‌ها بُر می‌خوریم، باید آستانه‌ی تحمل بدرفتاری بدها را در خود بالا ببریم و این را در نظر داشته باشیم که هنوز روی سگ جهان را ندیده‌ایم!
باید برای درک واقعی‌تر از جهانِ آدم‌ها، دوستان ناکامل هم داشته باشیم
باید برای رشد اخلاقی، از خوب‌هایی که بدی‌هایمان را به ما نشان‌ نمی‌دهند فاصله بگیریم

آن‌كه عيب تو را از [از تو] پنهان می‌دارد، دشمن توست
امام علی(ع)



یا حق!
یکی از نوشته‌های مرتبط من:

https://virgool.io/@mym/%D8%B3%D8%B9%DB%8C-%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%AF%D8%AA-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%D8%AF-xxbzinalj4bn

یکی از نوشته‌های قبلی من:

https://virgool.io/@mym/%D8%A7%D8%B2-%D9%82%D9%81%D8%B3%D9%87%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%85-cbs49guaoqjy